Saturday, June 30, 2007

مادر آن راننده تاكسي
من هر چقدر فكر مي‌كنم، مي‌بينم اين انصاف نيست كه دائما سران سه قوه و هاشمي و كروبي و خاتمي ميهمان «دوربرگردان» باشند، اما آقاي احمد جنتي (قب قوب) ـ يعني قِربان بِروم قِدّ و بالايشان را! ـ اين همه در عرصه سياست و نگهباني از شرع و قانون اساسي فعال هستند، اين‌قدر كم ميهمان ما باشند.
روز جمعه، آقاي جنتي در خطبه‌هاي نماز دشمن‌شكن جمعه تهران گفت: «مردم با اشك و نذر و نياز و توسل به خدا در سوم تير، يكي از «هم‌قدهاي» خود را انتخاب كردند» كه اين جمله با اعتراض جمعي از هواداران رئيس‌جمهور که بلندتر از يك متر و شصت و دو سانتيمتر هستند، روبه‌رو شد، ولي ما فعلا به ارتفاع اين انتخاب كاري نداريم و مي‌رويم سراغ بخش ديگر سخنان ايشان كه مربوط به عمق انتخابات از نگاه وي است.

به گزارش ايلنا، وي افزود: «كمك خدا در اين حادثه مشهود است. يكي از دوستان نقل مي‌كرد آن زمان [انتخابات] سوار تاكسي شده بود و راننده تاكسي گفته بود من مي‌خواهم به آقاي احمدي‌نژاد رأي بدهم، زيرا مادرم چند سالي است كه مرده و ديشب به خوابم آمده و گفته به آقاي احمدي‌نژاد رأي بده».

در اين زمينه و با توجه به اهميت موضوع، خبرنگار «دوربرگردان» مستقر در عالم برزخ، پس از يافتن مادر اين راننده، با وي گفت‌وگويي ترتيب داد كه مي‌خوانيد:
ـ سلام مادر
ـ ها؟

ـ [بلندتر] سلام مادر، خوبي شما؟
ـ سلام ... چي‌ مي‌خواي ننه؟

ـ مادر جان چرا حضرتعالي به خواب فرزند ذكورتان رفتيد و درباره انتخابات رهنمود داديد؟
ـ چي مي‌گي پسر جان ... فارسي اختلاط كن.

ـ مي‌گم ننه جان ... چرا تو خواب به پسرتون اون چيزا رو گفتيد؟
ـ كدوم پسر؟ كدوم چيزا؟

ـ همون پسرتون كه راننده تاكسيه.
ـ ها ... سعيد رو مي‌گي؟ ... آخه خبردار شدم بنزين مي‌خواد كوپني بشه، گفتم برم تو خواب بهش بگم كه اذيت نشه. ولي انگاري دير رسيدم. تا اون موقع تموم مادرا به بچه‌هاشون فهموندن، تا سعيد من رسيد به پمپ سر كوچه‌شون، محشر كبري به پا شده بود، به بچه‌م طفلك فقط يه قمقمه رسيد ... .

ـ مادر جان، منظورم اين حرف نيست، منظورم اون خواب قبليه.
ـ ها ننه... يادم اومد. آخه اينجا شايع شده بود اين آلونك‌هايي كه بهش مي‌گين آپارتمان، مي‌خواد بشه متري دو ميليون، منم رفتم تو خواب سعيد بهش گفتم كه هرچي پول مول داره بره يه سي‌، چهل متري بخره، ولي پسره ناخلف مگه باور كرد... انگاري كه من مي‌خوام دروغ بگم ... خدا به سر شاهده از ساعت 12 كه رفتم تو خوابش تا ساعت چهار و ربع كم، با من كل‌كل كرد كه «مگه ممكنه؟ مگه دولت مي‌ذاره؟ ... مگه شهر هرته؟» آخرش هم نرفت پولشو بند كنه به يه خونه، تا اين‌كه حرف ما راست دراومد حالا با اون پول كه تو بانك داره، دو متر جا هم نمي‌دن ـ روم به ديفال ـ قبر بخره.

ـ مادر جان، منظورم خواب قبل از اين يكيه، زمان انتخابات.
ـ زمون كدوم انتخابات؟

ـ بابا زمان انتخابات رياست‌جمهوري ... همون موقع كه رفتيد به خواب سعيد آقاتون و گفتين به كي رأي بده!
ـ وا... چه حرفا... مگه من بيكارم برم تو خواب پسرم بگم به كي رأي بده و به كي رأي نده ... خودش هزار ماشاءالله عقل داره، مي‌دونه چي كار كنه ... آقا پسرم ديپلم رياضيه، دانشگاه هم قبول ... .

ـ يعني شما به پسرتون نگفتيد به آقاي احمدي‌نژاد رأي بده ...؟
ـ وا ... خاك تو گوروم ... چرا بهتون مي‌زني پسر جون ... حيا كن، من جاي مادرتم.

ـ من معذرت مي‌خوام ... ولي يك راوي صد درصد عادل و مورد اعتماد به تازگي با واسطه از قول پسر شما نقل كرده كه سعيد آقا گفته به حرف شما رفته رأي داده به ... .
ـ ننه من چي كار دارم به اين كارا؟ ... پسرم رفته به يكي رأي داده، حالا مي‌خواد بندازه گردن من؟ يكي نيست به امثال پسر من بگه، چرا وقتي يه كاري مي‌كنين، پاش واي نمي‌ستين و مي‌‌خواين پاي ديگرونو ميون بكشين ... حيا ...

ـ خيلي ممنون از وقتي كه در اختيار ما گذاشتيد. پيامي نداريد؟
ـ البته من مرده‌تر از اوني هستم كه پيامي داشته باشم، ولي مي‌خواستم به همه مردم پيام بدم كه طبق قانون، مرده‌ها از دخالت در امور انتخابات منع شدن. الكي پاي ما رو وسط نكشين. سعيد! تو هم حيا كن منو اينقدر تو گور نلرزون... .





لباس‌شخصي‌ها و كتك‌كاري ديپلمات
وسط اين همه دعوا و مرافعه داخلي و بين‌المللي، ماجراي كتك خوردن يك ديپلمات كويتي و دردسري كه به خاطر آن در حال ايجاد است، واقعا مصداق قوز بالاقوز است.
از قرار معلوم، يكي از ديپلمات‌هاي كويتي در ايران، جلوي در سفارت از سوي عده‌اي كه طبيعتا لباس‌شخصي تنشان بوده، كتك مفصلي خورده و با سر و صورت خونين و مالين راهي كويت مي‌شود. تا اينجاي كار كه هيچ مشكلي نيست و همه چيز هماهنگ به نظر مي‌رسد، اما از آنجا كه وزارت امور خارجه كويت، زياد در جريان امور اينجا نيست، شاكي شده و دائما مي‌پرسه پس نيروي پليس و به خصوص پليس ديپلماتيك مستقر در اطراف سفارت كويت، چه‌كاره بوده و چكار مي‌كرده؟ وزارت امور خارجه و وزارت كشور ما هم معتقدند «اينش به خودمان مربوطه» آقا واقعا مردم چه انتظاراتي دارند ها!

دست‌انداز
به تازگي كشوري را كشف كرده‌ام كه مردمش ويژگي‌هاي زير را دارند:
1. به طور متوسط هشت برابر كشورهاي صنعتي، آب مصرف مي‌كنند.
2. آب «شرب» در لوله منازلشان جريان دارد و همين آب آنقدر ارزان است كه اغلب كنتورهايشان مشترك است.
3. آبگرمكن‌هايشان هميشه روشن است.
4. در هر ماه، تقريبا يك ششم هزينه تلفن، پول برق مي‌دهند، با اين حال همچنان معتقدند برق گران است.
5. صد ليتر بنزين در هر ماه براي وسليه نقليه‌شان خيلي كم است.
6. نفت و گازوئيل را تقريبا مفت مي‌‌خرند و مفت هم مصرف مي‌كنند.
7. از نظر جنگل و فضاي سبز در مضيقه‌اند و در هر سال هزاران هكتار جنگل را از بين مي‌برند.

اين كشور كدام يك از گزينه‌هاي زير است؟
1. كشوري است آفريقايي كه تعداد افراد داراي تحصيلات دانشگاهي آن به زحمت به هزار نفر مي‌رسد.
2. كشوري است عربي كه ششصد هزار نفر جمعيت و دو هزار هكتار وسعت دارد.
3. كشوري است از مجمع‌الجزاير پولينزي كه مردم آن هنوز درك درستي از منابع طبيعي ندارند و از همديگر تغذيه مي‌كنند.
4. كشوري است با چند هزار سال سابقه تمدن، جمعيت عظيمي با مدارك تحصيلي عاليه، پرجمعيت، وسيع... (كه البته ادعاي مردمش، گوش فلك را پر مي‌كند).

Tuesday, June 12, 2007

Friday, June 01, 2007

http://web.peykeiran.com/vs2005/occurrences_body.aspx?ID=245


: رقصیدن با موسیقی به قدیمی ترین غریزه ی ذاتی ما برمی گردد: از بدو زمانی که بشر پا بر این کره ی خاکی گذاشت، رقص جزئی از فرهنگ بوده است. این جنب و جوش و حرکات زیبا، علاوه بر اینکه تفریح جالبی است و برای جسم و فکر ما مفید است، حواس بینایی، شنوایی و بساوایی را نیز تقویت می کند. در این مقاله قصد داریم تا شما را با تاثیرات مثبت رقص بر سلامتی آشنا کنیم.
رقصیدن یکی از بهترین راه های آوردن فعالیت فیزیکی در زندگیمان است. یکی از دلایل همه گیر شدن این ورزش ریتمیک، انواع متعدد و مختلف آن است که با سلایق مختلف مردم سازگار است.
برای همه مفید است
برای سلامت ماندن، متخصصین پیشنهاد می کنند که هر کس حداقل پنج بار در هفته، به مدت 30 دقیقه در فعالیت های فیزیکی با شدت متوسط شرکت کنند. این فعالیت ها ضربان قلب و تنفس شما را افزایش داده و شما را گرم می کند. لازم نیست حتماً به نفس نفس زدن بیفتید و شُر و شُر عرق بریزید. همین که بتوانید 30 دقیقه این حرکات را ادامه دهید کافی است. و جالب است بدانید که رقص نیز می تواند جزئی از این فعالیت های فیزیکی باشد. اکثر سبک های رقص، حتی نوع آرام آن والس، شدتی تقریباً برابر با 3 مایل در ساعت پیاده روی متوسط دارد. افرادی که حتی در چاردیواری یک اتاق به تنهایی می رقصند، ضرر نمی کنند، چون با این کار ضربان قلب و تنفسشان را بالا می برند. رقصیدن به طور مداوم، خطر ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی، فشار خون بالا، دیابت نوع دوم و سرطان را کاهش می دهد. علاوه بر این مزیت ها، آنقدر از این کار لذت می برید که حتی فراموش میکنید در حال ورزش کردن هستید!
کالری سوزی می کند
رقص همچنین باعث خوش هیکل و لاغر ماندن شما نیز می شود. با بالا رفتن سن، جلوگیری از اضافه وزن کار بسیار مشکلی می شود چون بالا رفتن سن با کاهش حجم عضلانی و افزایش حجم چربی بدن مرتبط است. اما یکی از فواید رقصیدن، کالری سوزی آن است. در یک جلسه 30 دقیقه ای رقص، یک فرد متوسط با وزن 60 کیلوگرم حداقل 99 کالری خواهد سوزاند. البته این مسئله در سبک رقص های مختلف تفاوت متغیر است. با رقص های پر جنب و جوش تر مسلماً میزان بیشتری کالری خواهید سوزاند.
برای استخوانها و مفاصل مفید است
رقصیدن احتمال ابتلا به پوکی استخوان را کاهش می دهد، به این دلیل که گام های رقص بر استخوانها فشاری وارد می کند که کمک می کند تا مستحکم و متراکم بمانند. هرچه استخوانهای شما متراکم تر باشند، استحکام بیشتری خواهند داشت و در مواقع افتادن یا زمین خوردن کمتر دچار شکستگی می شوند. همچنین حرکات پر جنب و جوش رقص برای عضلات و مفاصل نیز مفید هستند و از ابتلا به ورم مفاصل جلوگیری میکند.
فرد را فعال می سازد
جنب و جوش رقص فرد را به تکاپو می اندازد و حفظ تعادل و هماهنگی هنگام رقص، قدرت بدنی او را افزایش می دهد. این مسئله باعث می شود که افراد در زندگی روزمره نیز راحت تر بتوانند تعادل خود را حفظ کنند و کمتر زمین بخورند و همچنین پر جنب و جوش تر و فعالتر شوند.
فواید ذهنی
رقص های پر جنب و جوش و تند، مغز را نیز همانند جسم فعال نگاه می دارد. ورزش گردش خون را افزایش می دهد و به این ترتیب اکسیژن راحت تر و سریعتر به مغز میرسد. همچنین یادگیری حرکات مختلف و گام های دشوار رقص، باعث می شود ذهن نیز به تکاپو بیفتد. محققین دریافته اند که رقص از بروز بیماری آلزایمر و جنون جلوگیری می کند. ورزش نه تنها زوال مغز را کندتر می کند، بلکه قدرت مغز را نیز افزایش می دهد. تجربه نشان داده است که گوش دادن به موسیقی حین رقص، این توانایی را چند برابر میکند.
فواید اجتماعی
یکی دیگر از فواید عالی رقص، درمورد زندگی اجتماعی است. با اینکه تنهایی رقصیدن هم فواید کافی برای سلامتی شما دارد، اما رقص گروهی و دو نفره باعث می شود علاوه بر این فواید جسمانی، روحتان را نیز با پیدا کردن دوستی های تازه یا مستحکم تر کردن دوستی های گذشته تقویت کنید. احساس عضویت داشتن در یک جمع، گروه یا اجتماع، یکی از کلیدهای رسیدن به زندگی سعادتمندانه است. اگر موقعیت مهمانی رفتن برایتان پیش نمی آید، می توانید با شرکت در کلاسهای رقص، از این فایده ی این ورزش زیبا و ریتمیک نیز استفاده ببرید.
تقویت روحیه
اکثر سبک های رقص فواید زیادی برای تمدد اعصاب دارند. هنگام رقص می توانید ذهنتان را به هر کجا که دوست دارید پرواز دهید و به آرامش درونی برسید. محققین دریافته اند که رقصیدن مداوم، از بروز بیماری های روانی مثل افسردگی جلوگیری به عمل می آورد. همچنین فرد با یادگرفتن حرکات و گام های دشوار رقص، به احساس موفقیت دست می یابد که برای تقویت روحیه و اعتماد به نفس عالی است.

تغییر مکان سازمان ملل متحد

Sunday, June 03, 2007

خبرگزاري انتخاب : چندی است که نمايندگان محترم مجلس شورای اسلامی، کمر همت بسته اند که طرحی را جهت تغییر محل مقر سازمان ملل متحد به تصويب برسانند. اينجانب در اين يادداشت قصد پرداختن به وضعيت حقوقی مقر، در سازمانهای بين المللی؛ چرايي قيد «دائمی» در ارتباط با مقرر سازمان ملل متحد؛ رابطه قوانين داخلی با معاهدات بين المللی، آثار حقوقی عضويت دولتها در سازمان و تکاليف ناشی از پذيرش منشور ملل متحد و... ندارم! بی ترديد اين قبيل مباحث در محيطی کارشناسی قابل مبادله است که قطعا چنين محيطی حاکم بر اين طرح نيست. بارقه اين يادداشت در مرور خاطراتی زده شد که از برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در شهر تهران به خاطر داشتم. حتما شما نيز به ياد داريد. جهت برقراری شرايط ميزبانی در يک اجلاس با حضور سران چند دولت عضو، قريب به يک هفته کل مدارس کشور تعطيل و ادارات به صورت نيمه تعطيل در آمد. ضمن آنکه بخش قابل توجهی از خيابانهای پايتخت نيز با منع عبور و مرور روبرو شد! حال فرض بفرماييد، بنا باشد مقر سازمان ملل متحد به کشور عزيز ما منتقل شود. آنگاه چه خواهد شد!؟ آيا بخش قابل توجهی از ايام تقويم، به رنگ قرمز منتشر مي شود!؟بی ترديد، کشوری که توانايي پذيرش مقر سازمانی به اين وسعت را داشته باشد، ما نيستیم! حال سوال جدی اين است که فرض بفرماييد اين طرح تصويب شد و متعاقب آن، نمايندگان کليه دولتها در سازمان ملل متحد به جهت تمکين از مصوبه نمايندگان محترم در مجلس شورای اسلامی و به قصد اثبات التزام عملی خود، به قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران، تصميم به انتقال مقر و اصلاح منشور گرفتند. مي دانيد کشوری که مقر جديد در آن خواهد بود کجاست؟ سوريه؟ لبنان؟ ونزوئلا؟ خير! هيچکدام از اين تنها کشورهای دوست نمي توانند پذيرای مقر سازمان ملل متحد باشند. بلکه گزينه جايگزين امريکا در فرض جابجایی، کشور «ژاپن» خواهد بود! می دانید چرا؟ از آن جهت که اين کشور به تنهايي، 19% بودجه سازمان ملل متحد را تامين مي کند! به بيان ديگر، کشور ژاپن از حيث سهم، در بودجه سازمان ملل متحد بعد از امريکا، در رتبه دوم قرار دارد. ايالات متحده امريکا، نيز قريب به 23% از بودجه سازمان ملل متحد را تامين مي نمايد. سهم هر يک از دولتها در بودجه سازمان ملل متحد، بر مبنای توسعه اقصادی و توليد ناخالص تعيين مي گردد. لذا ناگفته هويدا است که سهم ايران در اين ميان زير يک بوده و به صورت اعشاری حساب مي شود! به بيان ديگر، اگر ژاپن و امريکا تصميم به عدم پرداخت بودجه سازمان ملل متحد بگيرند، اين سازمان تعطيل خواهد شد!! نکته بسيار مهم آن است که ژاپن، به عنوان دولت متخاصم و طرف جنگ با امريکا، هنوز بقايای نبرد خونين اتمی ميان خود و ايالات متحده را به خاطر دارد. لکن اين دولت، بجای پرداختن به هياهو و مصوبات ژورناليستی، احتمالا اهتمام در توسعه داشته است که در چند دهه، در ليست ثروتمند ترين و به تبع آن قدرتمند ترين کشورهای جهان قرار گرفته است. بنابراين شايسته است، نمايندگان محترم مجلس شورای اسلامی، چنانچه قصد انتقال مقر سازمان ملل متحد را دارند، بجای ارائه طرح هايي که دلالت بر شوخ طبعی نمايندگان دارد، توان خود را صرف ترسيم راهکارهايي جهت توليد ثروت در کشور نمايند. بی ترديد اگر ايران، در جايگاه ژاپن بود، بدون نياز به بحث در ارتباط با مقر سازمان ملل متحد، مي توانست منافع خود را در همين مقر فعلی تامين نمايد. o حسام ايپکچیo کارشناس ارشد حقوق بين المللHesam@ipakchi.net

طنز فاخر سعدی

Thursday, August 31, 2006

طنز فاخر سعدی عنوان کتابی است به قلم ایرج پزشکزاد از انتشارات شهاب تهران
انگیزه نویسنده در پژوهش در طنز سعدی در واقع نوعی غبار روبی است از شخصیت ادبی وفکری سعدی و بیرون آوردن گفتار اواز فضای خشک ومعنا ستیزکتاب های درسی متعارف. ایرج پزشکزاد در این کتاب با نگاه به مقوله طنزدر ادبیات کهن و کمتر کهن غرب و با اشاره به جایگاه طنز در ادبیات معاصر ایران جایگاه و عمل کرد طنز سعدی را نشان میدهدو تمایز انرا با هزلیات گوشزد می کند طنز فاخر سعدی در واقع گردشی دوباره در گلستان است وباد آوری حکایاتی چنداز آن
طنز سعدی قبل از همه مورد تحسین ادبا و متفکرین غربی قرار گرفته
.
اگر طنز سعدی در این کتاب عنوان شده منظورجلب توجه به نا آشنایی و غریبه ماندن نسل جوان ماست به سعدی
سعدی در زمینه های مختلفی سر آمد بوده فقط شاعر غزل سرا نبوده و به خصوص باید به عناوین رسمیش که سراینده عالیترین غزل های عاشقانه خداوند نثر مزین معلم حکمت عملی استاد مثنوی و غیره عنوان طنز پرداز هم به آن اضافه شود
اما از قرون گذشته لفو نتن دیدرو که مقاله در مورد سعدی دارد ولتر گوته ویتور هوگو بالزاک آلفرد موسه ارنست رنان
-
ارنست رنان میگوید که سعدی از خود ماست یکی از نویسندگان ماست

امرسن شاعر و فیلسوف قرن نوزدهم راجع به سعدی خیلی نو شته
امرسن مینویسد
ای رهگذر هنگامی از کنار خانه سعدی میگذری چشم بصیرت باز کن در آستان این خانه شرط ادب به جای آر زیرا در ان کسی منزل دارد کهعقل و حکمت خداوندان است خدایان آسمانی بر گردچراغ زرین و فروزانوجود او حلقه میزنند و دختران پاکیزه روی و جوانان با گوهر بدین مرد حقیقت روی میآورند تا دل را بر طبق اخلاص نهند و بدست او بسپارند ترجمه از عبدالحسین زرینکوب از نوشته چارلز امرسن است

یاارنست رنان خیلی راحت میگوید ذوق سلیم تزلزل ناپذیر او لطف و جاذبه ای که به آثار او روح خاصی میبخشد لحن سخره آمیزو پر عطوفتی که با ان معایب و مفاسد جامعه انسانی را ریشخند میکند این همه اوصاف که در نویسندگان شرقی به ندرت یافت می شود او را در نظر ما عزیز میدارد وقتی پآثار او را میخوانید گویا با یک نویسنده اخلاقی رومی هراسیوس یا با یک نویسنده بذله گوی
قرن 16 سر و کار دارید

راجع به مشخصات این طنز
ظنز یک انتقاد است منتها یک غیر مستقم پوشیده لابلای قصه مثل و متل وشعر یک صورثی از انبقاد هست که مستقیم و صریح مثل انتقاد عبوس و اخمو نیست روی حقیقت تلخ یک رو کش شکلاتی کشیده شده به قول خود سعدی که میگویدچنین های شکر آلود دردارو خانه سعدی ستانند

posted by shourangiz @ 2:08 PM 0 comments

Thursday, August 24, 2006

ماهی و گربه و سنجاقيادی از پرويزشاپور
مرداد 1378 سالمرگ پرويز شاپوراست. مبتكر كاريكلماتور در ايران. كمتر از هر هنرمندی در ايران سخن گفت. چنان آرام و بی صدا زيست كه گوئی سايه ايست در كنار بت فروغ فرخزاد. شوهر او بود، اما نه چند سالی بيش. خيلی زود از هم جدا شدند و هريك در جستجوی ايده های خويش. پرويزشاپور را اهل قلم مطبوعات بيش از ديگران می شناختند، چرا كه گهگاه در تحريريه مجلات ظاهر می شد. جملات بسيار كوتاه و ابتكاری او كه همراه بود با تصاوير ويژه ای كه خود بر اين جملات می افزود سالها در مطبوعات ايران قبل از انقلاب منتشر می شد. طنز او طنز خاص شاپور بود. شماری از كارهای او هنوز منتشر نشده است كه گويا در تلاش انتشار آن هستند.
"قلبم را با قلبت ميزان می‌كنم"
به نگاهم خوش آمدی
پايين آمدن درخت از گربه.
"اولين تپش‌های عاشقانه‌ قلبم" (نامه‌های پرويز شاپور و فروغ فرخزاد با گردآوری عمران صلاحی و كاميار شاپور)
اينها بخشی از كارنامه هنری پرويز شاپور است، به همراه طرح هائی كه "گربه" در بسياری از آنها به اشكال و خيز و كمين های گوناگون حضور دارد.

علاوه بر گربه، سنجاق‌قفلی، موش و ماهی نيز سوژه های او در كاريكلماتورها و طرح‌های بسيار ساده او بودند.
تاريخ طنز ايران هنوز موجزنويس، نكته‌ياب و ظريف‌انديشی مانند پرويز شاپور را به ياد ندارد.

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

ايران امروز
نشريه خبری سياسی الكترونيك
Iran Emrooz (iranian political online magazine)
Sun 18 02 2007 9:51نگاهی به شعر ِ "به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد" از: فروغ فرخزادسلامی دوبارهمهرانگيز رساپور(م. پگاه)به نظر می‌رسد که اين شعر يا پس از برخاستن از يک بيماری سخت و رفتن تا دمِ مرگ – که شاعر زياد هم ازآن ناراضی نيست!- نوشته شده است يا، پس از نجات از يک خودکشی!اين شعر تجربيات شاعری بی‌اعتنا به زندگی را پس از يک گسست و بازگشتِ دوباره به زندگی بيان می‌کند، درعين حال تولدِ دوباره‌ی او را پس از مرگِ کامل و بی بازگشتِ جسم موقتی.معمولأ کسی که تا لمس مرگ پيش رفته و به زندگی بازگشته است، با تحولی چشمگير دردرون خود روبرو می‌شود؛ با شوق و ذوقی سپاسگزارانه و قدرشناسانه. با طرح‌هايی تازه برای رابطه‌های تازه با جهان پيرامون خود. به سهل‌انگاری‌های خود افسوس می‌خورد و به انجام کارهايی کمر می‌بندد که درفرصتِ پيشين يا به آن‌ها نينديشيده است يا ناديده گرفته است. رفتن تا دمِ مرگ و پايان مهلت، اهميت آن‌ها را به او يادآور می‌شود وهمانجا تصميم می‌گيرد که يکراست به دنبال چيزهايی برود که پيش از اين می‌توانسته انجام دهد و نداده است. و اين تصميمات انرژی او را بيشتر می‌کنند. بارها برای همه پيش آمده است که: اگر دوباره متولد شوم، اين بار می‌دانم چکنم! چنين و چنان!اما در بازگشتِ اين شاعر، هيچ نشانه‌ای از اين نوع شوق و ذوق و هيجان و انرژی کاذب نيست.آنچه که می‌گويد، پذيرش مسؤليت وگرفتن تصميماتِ جديدی نيست. برای تغيير دادن خود هيچ قولی نمی‌دهد. دراين بازگشت، تلاشی برای ديگرگونه شدن و ديگرگونه رفتارکردن نيست. شاعر با همه‌ی آن باورها و برداشت‌ها و دلبستگی‌ها و ايمانی که با خود به گور برده، بازگشته است ومی‌خواهد ادامه‌ی همآن‌ها باشد. او به دليل راستگويی و صداقتِ ذاتی خود حتا نمی‌تواند تظاهر کند که اين بار همرنگِ جماعت خواهد شد! اين نشان می‌دهد که شاعر درزمان حياتِ خود با نگاهی ريز و تيز به جهانی که درآن محکوم به زندگی بوده است نگريسته وآگاهانه زيسته و انتخاب کرده و از آنچه بوده است پشيمان نيست.وبا جهان بينی زيرکانه‌ی خود، اميدی هم به ديگرگونه شدن اوضاع از سوی جهانيان ندارد!اين شعر نشانه‌ی بارزی از اخلاص و درستی فروغ وآميختگی تجزيه ناشدنی اوست با شعر اش، وبی‌اعتنايي‌اش به انتظار خواننده. شاعر راستين و ماندنی توجهی نمی‌کند که "چه گفتن" مُدِ روز است. او صاحبِ نظرو تشخيص خويش است وبه دنبال بَه بَه و چَه چَه‌های آنی نيست. انديشه‌ی او ورای تکاپوی روزمره عمل می‌کند هرچند در روشنای درک‌اش، هيچ حرکت و جنبشی از نگاهِ ريزبين او پنهان نمی‌ماند و به موقع آن‌هايی راکه بايد، شاعرانه برجسته می‌کند. اوحرفِ خودش را بنا بربرداشت‌ها و تجربياتِ خود می‌زند، اين خواننده است که بايد خود را به درکِ شعراو برساند.جهان برای فهميده شدن برای يک نوزاد، خود را تغيير نمی‌دهد ومسؤول سليقه‌‌ی نوزاد نيست. اين نوزاد است که بايد ياد بگيرد که چگونه دراين جهان بزيد. ( البته اين با آن غامض گويی‌های نمايشی و آکروبات بازی‌های کاغذی بکلی متفاوت است.) به شاعر گوش می‌کنيم:« به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد.»نخستين چيزی که ذهن شاعررا پس از بازگشت به خود متوجه کرده است، "آفتاب" است!آوردن واژه‌ی" دوباره" تأکيد می‌کند که پيش ازتجربه‌ی مرگ، با آفتاب رابطه‌ای قديمی و صميمی داشته و ميانشان سلام‌ها رد وبدل می‌شده است. اگر می‌گفت: به آفتاب سلام خواهم داد، اين می‌شد همان تصميماتِ جديد. يعنی کاری که پيش از تجربه‌ی مرگ نکرده است.اما شاعرپس ازبازگشت از دهليز تاريکی‌ها، نخستين کاری که می‌خواهد بکند، بازگشت وسلامی" دوباره" به اوست، به نزديکترين دوست، به آفتاب. که نمايانگر چيزی از نهادِ خودِ شاعر است. فروغ درزندگی کوتاه‌اش نشان داده است که تا چه اندازه عاشق روشنی شفافيت وعشق است. از اين روخورشيد نزديکترين وگوياترين نمادِ روح اوست. برای گرمی و روشنگری‌اش، صراحت، سخاوت‌ وعدم ملاحظه‌ کاری‌اش. ويژگی‌هايی که تا دمِ مرگِ شاعر، خلافِ‌شان به او ثابت نشده بود. او به باورها ودرستی انتخابِ خود ايمان دارد وبا تجربياتِ آگاهانه و جامعه شناسانه ياران حقيقی خود را برگزيده است و درزندگی دوباره‌اش نيز حاضر به ازدست دادن آن ها نيست.ببينيم بعد از "آفتاب" شاعر به چه ارزش‌های ديگری " دوباره" سلام می‌کند:« وبه جويبار که درمن جاری بود.»ذهنيت و حسياتِ او با ويژگی‌های جويبار، که همان جريان دَمادَم حيات است نيز پيوندی ناگسستنی دارد که بی نورو گرمای آفتاب ازحرکت باز می‌ايستد زيرا سرچشمه‌ی انرژی حيات در"آفتاب" است از اين رو نخست به خورشيد سلامی"دوباره" می‌کند و سپس به جويبارو زلالی و روانی آن. ويژگی‌های مشترک‌شان با شاعر.« و به رشدِ دردناکِ سپيدارهای باغ که با من/ از فصل‌های خشک گذر می‌کردند.»سپيدار هم يکی ازهمدردان شاعراست زيرا با هم تشنه کام، ازفصل‌های خشک، درانتظاری واهی ازايثار باران، با زجر و درد گذر کرده‌اند. فصل‌های خشک، اشاره به ناکسی‌ها، حسادت‌ها، کمبودها و نامهربای هاست. « به دسته کلاغان / که عطرمزرعه‌های شبانه را/ برای من به هديه می‌آوردند.»شاعر به روشنی نشان می‌دهد که ظاهربين و سطحی نگر نيست وآنچه درعمل صورت می‌گيرد برايش اهميت دارد. شاعر، رنگ ‌باز نيست ورنگ‌آميزی‌ها بلبل‌زبانی‌های ظاهر اورا فريب نمی‌دهند. او کلاغ را که ظاهرأ به سياهی و بد صدايی مشهوراست، درزندگی پيشين خود برگزيده بود چراکه در عمل، همين کلاغ‌ها بودند که عطر مزرعه‌های شبانه برايش هديه می‌آوردند. شاعرقدرشناس است ومحبت‌های راستين را فراموش نمی‌کند ونشان می‌دهد که فريبِ ظاهر را نمی‌خورد وآنچه درعمل صورت می‌گيرد برايش معيار می‌شود. پس به دسته کلاغان هم برای عملکردِ مثبت، صادقانه و دوستانه‌شان، سلامی" دوباره" می‌کند.« به مادرم که درآينه زندگی می‌کرد/ وشکل پيری من بود.»شريف‌ترين و باشکوه‌ترين نوع عشق، عشق مادراست. عاشقی که در برابرفداکاری‌هايش هيچ انتظاری جزسعادتِ معشوق (فرزند) ندارد. ناسپاسی، بدخلقی، بی‌اعتنايِی، و حتا خيانتِ معشوق، عشق‌اش را ذره‌ای کاهش نمی‌دهد. – شنيده‌ايم که پسری مادرش را کشت و جسد نيمه جان او را درچاه افکند. وقتی پسر خم شد تا مطمئن شود مادرش در تهِ چاه افتاده است. مادر نيمه جان، نگران ازاين که نکند پسرش در اثر اين خم شدن در چاه سقوط کند، با ته مانده‌ی رمق خود ناليد: آه فرزند! نيفتی درچاه!- اين احساسی است برتراز يگانگی. ترجيج معشوق به هستی خود. اما چرا مادرش درآينه زندگی می‌کرد؟او هربار هم که مادرش را می‌ديده احساس می‌کرده است که دارد خودش را درآينه می‌بيند.ديدارمادر، ديدارخودش درآينه است، چرا که هربار که به او نگاه می‌کند انگارکه خودِ پيرشده‌اش را درآينه می‌بيند. پس اين خودِ پيرشده (مادر) حتمأ درآينه زندگی می‌کند چون هميشه درآينه ديده می‌شود! و ازآنجا که هيچ‌کس چون مادرش منعکس کننده‌ی حقيقتِ او نيست. پس اين يگانگی ثابت شده‌ی بی ترديد را نيز با سلامی "دوباره" تقدير می‌کند.« وبه زمين، که شهوتِ تکرار من، درون ملتهبش را/ از تخمه‌های سبز می‌انباشت- سلامی دوباره خواهم داد.»زمين و باروری و زايندگی آن يکی ازمضمون‌های هميشگی شعر فروغ است. او همواره خود را با زمين و شهوتِ باروری و زايندگی آن يکی می‌بيند و خود را يکی از فرزندان زمين می‌داند که شهوتِ دوباره زادن او سيری ناپذير است و برای همين « درون ملتهب‌اش را از تخمه‌های سبز» می‌انبارد. نکته‌ای که هيچ شاعری تا کنون به اين زيبايی بيان نکرده است.چرا می‌خواهد به زمين هم " دوباره" سلام کند؟چرامی‌گويد "شهوت تکرارمن"؟ چرا زمين هرچه را می‌زايد راضی اش نمی‌کنند؟ در اين جا منظوراز"من"، يک " من" شخصی است و نه "من" نوعی. شاعردراين شعر آنچه را که باخودِ او پيوند مستقيم و تجزيه ناپذير دارد، ارزش گذاری می‌کند. زمين هميشه آبستن است وهرچه می‌زايد باز هنوز آبستن است! با اين حال نتوانسته است توجه شاعر را به همه‌ی آن چيزهايی که زاييده است جلب کند. شاعردرزندگی پيشين خود ازميان آن همه، آگاهانه، تک وتوک، همبستگان خودرا انتخاب کرده است. می‌گويد زمين برای تکرار"من" است که اينهمه شهوانی شده و به اين همه همخوابگی تن داده چنان که درون‌اش از تخمه‌های سبز انباشته شده است! که شايد يکی ازاين تخمه‌ها "من ِشاعر" را تکرار کند! شاعری که هيچ رغبتی به زيستن نشان نمی‌د‌هد وهمين زمين را نگران کرده است! زمين می‌خواهد "او" را که نتوانسته است با زايش‌های فريبنده‌ی خود جذب نمايد، حفظ وتکرارکند!پس به زمين را هم برای تشخيص دهندگی‌اش، "دوباره" سلام می‌کند.می‌بينيم که شاعر به انتخابی که درزندگی پيشين‌ خود کرده هيچ شکی نمی‌کند. انتخاب شوندگان ثابتِ پيش و پس از تجربه‌ی مرگ، هيچ‌کدام ازميان آدميان و مشغوليات و وسوسه‌‌های جهانی نيستند. حتا اگر به سراغ انسان وعشق هم رفته است، مستقيم وبا کمال اطمينان رفته است به سراغ مادر وعشق بی‌بديل و درخود حل شده‌ی او. درستی ويژگی‌های انتخاب شده‌‌ها همه تجربه شده و ثابت شده است، آنچنان که هرکدام به نوعی درخودِ او حضور دارند. اما تنها مادر است که تصويرکليتِ اوست. تصويرپيری او که در آينه می‌ زيد! اما شاعر با آن تشخيص وانتخابِ بی‌ترديدِ خود ازسفرمرگ، از"آنسوی ديوار"، چه با خود آورده است؟« می‌آيم می‌آيم می‌آيمبا گيسويم: ادامه‌ی بوهای زير خاکبا چشم‌هايم : تجربه‌های غليظِ تاريکیبا بته‌هايی که چيده‌ام از بيشه‌ای آنسوی ديوار.»با توجه به آنچه شاعر درپيش گفته وآنچه که با خود از اين سفرآورده است، پيداست که او، تا دم مرگ پيش نرفته بلکه مرده است و گور را هم تجربه کرده است. او بسيارهشيار وکنجکاو است. شايد بر روی تختِ بيمارستان، همزمان با پزشکان که درتلاش برای نجاتِ او بوده‌اند، او مشغول کندن گور وبه خاک سپردن خود بوده است! " می‌آيم" را سه بار تکرار می‌کند ( مقلدين و نسل بعد از فروغ وبسياری هنوز. . . بدون اينکه دليل اين تکرار کردن‌های حياتی بعضی واژه‌ها را بفهمند وبدانند، شروع کردند به تکرار کردن بيمورد و بی‌معنی کلمات. و با همين تکرارهای طوطی وار، ناآگاهانه و حتا مضحک، به خيال خود شعر درست کرده‌ و می‌کنند!) دراين "می‌آيم"ها هيچ‌کدام نشانه‌ای ازشوق بازگشت نيست. به دليل ره آوردهايش. اين"می‌آيم" ها هرکدام يک معنی می‌دهند و هرکدام يک جور خوانده می‌شوند.می‌آيم: اما به سوی شما که درنهايتِ تاريکی زندگی ومرگ، به اعتمادِ من خدشه‌ای نزديد.( آن‌ها که سلامی دوباره برايشان آماده دارد.) (هريک از"می‌آيم"ها، به يک ره آورد مربوط می‌شود. سه " می‌آيم" و سه را آورد!)با گيسويِی که همچنان بوهای زيرخاک را با خود دارد. و چشم‌هايی که غلظتِ تاريکی زندگی و مرگ وگور را « ديده» است. غلظتی غليظ ،لايه لايه روی هم تلنبار! اما با دسته بته‌هايی که « از بيشه‌های آنسوی ديوار» چيده است. اين بته‌ها آيا نمادی از سرسبزی ورويندگی هميشگی زندگی نيستند؟ او ازجهان مرگ،از زيرخاک، از دل گور، نماد زندگی را باخود می‌آورد!اما ضمير ناخودآگاه شاعری که درنهايتِ صداقت حرف می‌زند. می‌داند که با گيسوانی که بوهای زيرخاک را با خود دارد و چشمانی که تجربه‌های غليظِ تاريکی اند، دسته گل، که معمولأ برای ديدارها هديه می‌برند، همخوانی نمی‌کند و وصله‌ی ناجوری است. شاعر اهل دروغ نيست و با چنين چشمان حقيقت بينی، می‌داند که پوکی تعارف، به انسجام و پرمغزی اين تجربه لطمه می‌زند و برای همين با خود به جای گل، بته می‌آورد!اين سوی ديوار که زنده‌ها هستند، زندگی‌شان مملو از حرص وطمع و دروغ وتقلب است. آنسوی ديوارهم، اجساد همين زنده‌هاست! « می‌آيم می‌آيم می‌آيم و آستانه پراز عشق می‌شود و من درآستانه به آن‌ها که دوست می‌دارند و دختری که هنوز آنجادرآستانه‌ی پرازعشق ايستاده ، سلامی دوباره خواهم داد.»حرف‌هايی را که شاعر دراينجا پس از" می‌آيم"ها می‌زند به گونه‌ای است که نشان می‌دهد حالتِ آن‌ها با " می‌آيم" های پيشين فرق می‌کند. اين "می‌آيم" ها متبسم‌اند. وبا هرمی‌آيم تبسم‌ها لذت بخش‌تروعميق‌تر می‌شوند چراکه به دنبال آن‌ها ازعشق حرف می‌زند. آن ويژگی‌هايی که برشمرد همه ويژگی‌های عشق‌اند که درصورت‌ها و کيفيت‌های گوناگون در خودِ او حضور دارند: درهيئتِ آفتاب، سپيدار، جويبار و يا حتا کلاغ ! (نگاهی ديگر و منصفانه‌تر به کلاغ، که خود نمونه‌ای از نوآوری در اين شعراست. برخلاف نگاهِ منفی و تکراری شاملو به کلاغ ) و بالاتراز همه، درهيئتِ مادر.پس طبيعی است که با آمدن شاعر با چنين ويژگی‌هايی، آستانه پراز عشق می‌شود! وطبيعی است که تنها عاشقان‌اند که اين ويژگی‌ها را به تجربه می‌شناسند و درک می‌کنند وقدر می‌دانند. پس به آن‌ها نيز که جزيی از خودِ او هستند ودوست می‌دارند، سلامی "دوباره" می‌کند.اما دختری که هنوز آنجا درآستانه‌‌ی پراز عشق ايستاده است چه کسی می‌تواند باشد جز خودِ شاعر!؟ استخوان‌بندی تخيلات و تجربياتِ شاعر، ناخودآگاه اما متکی به مهارت وصداقت، به گونه‌ای شکل گرفته است که وقتي جسميت می‌گيرد، شاعر را با تمام باورها و ويژگی‌هايش پديدار می‌کند! ديديم که همه‌ی آنهايی را که نام برده در خودِ شاعرحضور دارند و خود آميخته‌ای ازهمه‌‌ی آن ويژگی‌هاست. خطِ پايانی شعر که برآمده از زيرکی وهوشياری ذاتی شاعر است و از ضمير ناخودآگاه او بيرون زده است، روشنگر اين است که شاعر پس ازاين نجاتِ ناخواسته و بازگشتِ بی‌رغبت و با اکراه، در واقع، تنها به "خود" سلامی دوباره می‌کند!
-->

po

سوالات چهار جوابی معلمان

Tuesday, February 20, 2007

سئوالات امتحانی در مورد محمد که وزير آموزش و پرورش را به استيضاح ميکشاند

آفتاب: سازمان معلمان ایران روز سه‌شنبه با صدور اطلاعیه‌ای ضمن اعتراض شدید به سوالات مطروحه در «آزمون سیره نبوی آموزش ضمن خدمت فرهنگیان» برخی از این سؤالات توهین آمیز در مورد زندگی پیامبر اسلام (ص) را منتشر کرد. در این بیانیه که خطاب به «همکاران فرهنگی» صادر شده، ابتدا انتقاداتی از عملکرد وزارت آموزش و پرورش در دولت نهم مطرح شده‌است.
در این بیانیه آمده‌است: «وقتی بزرگان نظام به سرمایه‌گذاری فکری و آموزش و پرورش (در کنار فرض گرفتن سرمایه‌گذاری مادی) اشاره نمودند، و ریاست محترم دولت نهم، آموزش و پرورش را مرکز ثقل نظام دانسته و به هنگام رای اعتماد وزیر مربوطه، از حل مشکلات آموزش و پرورش یکبار برای همیشه سخن گفتند! وقتی غرض از آوردن فرشیدی ایجاد تحول عنوان شد و وزیر نیز از اقتدار وزارت در روز اول معارفه دفاع نمودند، گمان بردیم که شد آنچه باید بشود و ما در مورد این عزیزان اشتباه می‌کردیم، ولیکن مدت زمان زیادی لازم نبود که همگان دریابند، بهاری در کار نیست و آنچه در مقابل ماست، زمستان است، زمستانی که سرمایش جان سوز نیز هست!».
اطلاعیه می‌افزاید: البته مسئولان دست از فرار به جلو برنداشته و با افتخار از افزایش 50 درصدی بودجه آموزش و پرورش در سال 85 سخن‌ها گفته و توضیح ندادند که وزارتخانه‌ای که بیش از 90 درصد بودجه‌اش صرف حقوق و مزایا می‌شود، افزاش 50 درصدی اعتباراتش باید خود را در حقوق و مزایا نشان دهد، نه آنکه وزیر محترمش تلاش نماید معلمان را بعد از کمیته امداد و سازمان بهزیستی در صف گیرندگان سهام عدالت قرار دهند!
اطلاعیه می‌افزاید: فرهنگیان در طول یک دهه گذشته به صورت‌های گوناگون به وضعیت و سهم خویش از مزایای اجتماعی اعتراض نموده‌اند که دو مورد از آنها در سال‌های 80 و 82 به دلیل تشکیلاتی و جمعی بودن نتایجی نیز در برداشت. و اینک آخرین آنها اعتراض پانزده بهمن امسال هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است، فرهنگیان بایستی این حرکت را تا انتها با هوشیاری بسیار دنبال نموده و کار را پایان یافته تلقی ننمایند.
اطلاعیه یادآور می‌شود: «افرادی همچون معاون وزیر آموزش و پرورش که این حرکت معلمان را غیر منطقی، غیر قانونی و بازی سیاسی عنوان نموده و فرموده‌اند که این افراد اصلا معلم نبوده‌اند! باید با استعفای خویش از فرهنگیان عذرخواهی نمایند»
در انتهای این اطلاعیه «برای آشنایی با دیدگا‌ه‌های فرهنگی عزیزان مسئول» تعدادی از سوالات مطروحه در آزمون سیره نبوی آموزش ضمن خدمت فرهنگیان بدون هیچ توضیحی و با عذرخواهی از ساحت مقدس پیامبر (ص) بدین شرح آورده شده ‌است: 1) رسول خدا (ص) از گوشت گوسفند کدام قسمت را دوست داشت؟ الف)ماهیچه ـ سردست ب) ران ـ سردست ج) ران ـ جگر د)جگر و قلوه
2) کدام یک از گزینه‌های زیر از خصلت‌های خروس است که با خصلت پیامبر سازگار نیست؟ الف) وقت شناسی ـ غیرت مردانه ج) وقت شناسی ـ سخاوت ب) شجاعت و کثرت آمیزش با همسر د) برچیدن غذا از زمین ـ تند راه رفتن
3) رسول خدا در خوردن کدامیک از موارد زیر کسی را با خود شریک نمی‌کرد؟ الف) غذا ب) نان جو ج) انار د)ماهیچه گوسفند
4) رسول خدا در چه حالی اصلا دیده نشد؟ الف)درحال مجامعت با زنان ب)در حال بول و غائط ج)در حال خرید از بازار د)نوشیدن آب در حالت نشسته
5)آیا مخرج بول و غائط با سه سنگ پاک می‌شود؟ الف)هر دو پاک می‌شود ب)هیچ‌کدام پاک نمی‌شود ج)مخرج بول پاک می‌شود ولی مخرج غائط پاک نمی‌شود د)مخرج بول پاک نمی‌شود ولی مخرج غائط پاک می‌شود.
6)به فرموده امام صادق(ع) مقدار آب مصرفی آن حضرت برای وضو و غسل به ترتیب کدام است؟ الف) یک صاع ـ یک صاع ب)یک مد ـ یک مد ج) یک مد ـ یک صاع د)یک صاع ـ یک مد
7)رسول خدا در شدت گرما به موذن می‌فرمود: ابرد، ابرد مقصود کدام است؟ الف) بگذار هوا خنک شود، بگذار هوا خنک شود. ب)شتاب کن، شتاب‌ کن ج)دور شو دور شو د) الف و ب صحیح است
8) جبرئیل به پیامبر دستور داد که قرآن را در حالت . . . . بخواند الف) ایستاده ب)نشسته ج)خوابیده د)سواره
9)موی سر رسول خدا(ص) الف) سیاه بود ب)سفید بود ج)جز چند مو بقیه سیاه بود د)در‌آخر عمر سفید شد
10) به فرموده امام صادق‌(ع) خداوند متعال در رسول خداد(ص) چند روح قرار داده است؟ الف)روح القدس ـ روح الایمان ـ روح القوه ب) روح القدس ـ روح الشهو‌ه ـ روح الحیاه ج)روح القوه ـ روح الشهوه ـروح الخلوه د) الف و ب صحیح است.
11)کفن میت کدامیک از گزینه‌های زیر نیست؟ الف)لنگ ب)عمامه ج)سرتاسری د)جامه
کد خبر: 37426

Saturday, June 09, 2007

infos@peiknet.com


گيرم، صيغه را رواج داديد
با تقدس "بکارت" چه می کنيد؟
بيتا ياری (و.فرياد)




بدون در نظر گرفتن اينکه صيغه و متعه (ازدواج موقت) از نظر شرع اسلام چه ضوابطی داره و اينکه چرا در صدر اسلام بود و چرا "عمر" خليفه دوم آنرا حرام اعلام کرد و اينکه چرا بايست ترويج بشود؟ آنهم با اين همه نگاه کثيف به اين مسئله و همينطور مبارزه زنان در جهت الزام بر تک همسری بودن شوهران؛ بايد گفت که جای خوشحاليست که زمامداران ما بعد از 28 سال فهميدند مسئله ای بنام غريزه جنسی در انسان وجود دارد. غريزه ای که حتی با سرکوب حکومتی نيز از بين نمی رود.

همه می دانيم که جامعه ما به شدت جنسی است و از اين همه جنسيت رنج می برد. چرا که انقلاب 1979 ايران (که بعدا اسلامی شد) جنسی ترين انقلاب در کل دنيا بود، چرا که شهروندان اين مملکت بسته به جنس به دو دسته خواهر و برادر تقسيم شدند وهمين نگاه جنسی باعث تفکيک و تبعيض در حکومت شد و اثرات خود را در جامعه به صورت نگاه جنسی به زنان برجای گذاشت.

همين نگاه باعث خودسری های قومی، قبيله ای هم شد و در کنار آن قتل های ناموسی جامعه به نشانه دوران هجر به ثبت رسيد.

با اينهمه جنسی گرائی که در جامعه موج می زند، بدتر از همه اين که صبحت از سکس و آموزش های جنسی هميشه آنقدر قبيح و مذموم شمرده شده که تابوی آن به ظاهر برای کسی قابل شکستن نيست، جنی برای پزشکان! همه مجاز به صحبت درباره آن، در خفا هستند. حتی ديده ايم که حکومت از آن چماقی عليه تمام کسانی که جور ديگری می انديشند ساخته تا هر چه بيشتر در برابر مردم (که خود آن را نسبت به رابطه جنسی منفی بارآورده) خود را مجاز به سرکوب ديگرانديشان بنمايد. چه بسيار شب ها که در زندان ها زندانيان سياسی تحت فشار قرار گرفته اند تا به طرز دلخواه بازجويان به روابط جنسی نامشروع اعتراف کنند و چه بسيار زنانی که در اوين با تهديد به تجاوز پای هر ورقه ای را امضا کرده اند. مگر اين، جز اين نيست که هنوز هم برای مردمان ما رابطه جنسی مسئله ای قبيح است؟ چرا که اگر اينقدرموضوع اهميت نداشت و پست نبود اين گونه در مورد آن قضاوت نمی شد.

با اين همه، در همين جامعه که حتی درآن صحبت از سکس مذموم است و هنجارشکنی محسوب می شود، دستگاه های تبليغاتی حکومتی ابايی نداشته اند که در مورد خصوصی ترين بخش اندام زنانه، يعنی "بکارت" به آسانی صحبت کنند و از آن بعنوان امر ارزشی و مقدس ياد کنند! تا آن حد که حتی به پايش خون ها ريخته شده و جان ها گرفته شده است. (قتل هايی با انگيزه ناموسی)

حالا حکومت ما فهميده که خيلی از مردم کمتر مايل به ازدواج دائم هستند و روز به روز بر تعداد کسانی که راه های ديگری برای ارضای ميل جنسی خود انتخاب می کنند افزوده شده است و برای حکومت به تعداد مجرمين !

اينکه بتوان کاری کرد که هم مردم عادی راضی باشند و مذهبی ها شرعا گناهی در کار نبينند و قانونا کسی مجرم شناخته نشود نياز اين جامعه است واگر بشود، واقعا قابل تحسين است. بيست و هشت سال مردم شلاق خوردند، به زندان افتادند و خون ها ريخته شد و انسانيت تحقير شد و اينهمه سال طول کشيد تا حکومت بفهمد بايد راهی ديگر پيدا کرد وحالا راهی چون " ازدواج موقت " را پيشنهاد ميدهد .

شخصا خوشحالم که بتوان راهی برای شکستن قبح تجربه سکس قبل از ازدواج يا بدون ازدواج يافت چرا که گذر ما را به جامعه ای سلامت تر تسريع می کند. امروزه هستند کسانيکه منتظر نايستاده اند تا حکومت برايشان سلامتی روانی به ارمغان بياورد و خود به اين کار اقدام می کنند. و من معتقدم که سنت و فرهنگ را همين افراد متحول می کنند نه امر حکومتی!



- ميدانيم که در روزهای اوليه حکومت اسلام در عربستان، بر اثر جنگ های اسلام گشايی، بسياری از زنان شوهران خود را از دست دادند و چون طبق رسم و سنت قبايل عرب مرد را ستون خيمه زندگی و سر پناه زن می دانستند، پسنديده شمرده نمی شد که زنی بی شوهر بماند. چرا که همان مردان عربی که هميشه دم از غيرت خود می زدند نمی گذاشتند زنی تنها باشد و لحظه ای به زنی تنها رحم نمی کردند مگر آنکه از آن زن تطميع جنسی شوند. چون در آن دوران بر اثر جنگ ها ی اسلام آنان بيوه شده بودند حتی خود پيامبر شماری از آنان را به همسری خود (موقت و دائم) در آورد تا الگوئی شود برای مردان ديگر که زنان بيوه را به عقد دائم و يا موقت در آورند و زنان تنها در پناه شوهران قرار گيرند.

اما در شيوه و سياستی که حکومت اعلام و پيشنهاد کرده است:

در اين شيوه رابطه جنسی دو بحث دارد. اول ازدواج موقت با دختران و دوم با زنان (در اينجا باز هم ملاک دسته بندی همان بکارت است). در کتاب" من لايحضرة الفقيه " که عمده احاديث متواتر شيعه گرد آوری شده از امام صادق نقل شده که " اگرمتعه دختر باشد مرد اذن دخول ندارد حتی اگر دختر مايل به حفظ بکارت نباشد. "

همانطور که می بينيم باز هم مسئله اضاله بکارت در اينجا مطرح است که اگر حکومت اين نوع ازدواج موقت را بنا بر ضرورت زمان تشخيص داده که اصلا نقض غرض است. (مردم سکس ميخواهند نه اينکه در جهت حفظ بکارت بکوشند!) چرا که در اين جا برای دختران رابطه سکسی نبايد تا حد از دست رفتن بکارتشان باشد. پس اين چاره نيست و ازدواج موقت جوابگوی نياز جامعه ی ما نيست .

در مورد زنان متعه هم مسئله فرزند مطرح است. قيم فرزند مادر است وفرزند متعه از پدر ارث نمی برد و می بينيم که اين مسئله بی قيدی پدران را نسبت به فرزندان بوجود خواهد آورد و بدتر از آن افزايش آمار کودکان بی سرپرست را به دنبال خواهد داشت. باز هم می بينيم که قانون نياز به اصلاح و تغيير دارد که تقريبا محال است.

سومين مسئله در تبليغ اين بود که ازدواج موقت بايستی ثبت شود و دختران به اجازه پدر خود نياز دارند. آيا اين پليسی کردن روابط مردم و سخت کردن آن نيست؟ بنا بر استناد به کتاب من لايحضرة الفقيه اگر سکس کاملی در رابطه نباشد(بکارت از بين نرود) احتياج به اجازه پدر نيست. اينکه دختران به اجازه پدر نياز دارند و يا اجازه ای که حکومت می خواهد از بين بردن حق دختران(عدم نياز به اجازه پدر) بنا بر اصول است؟

اينکه حکومت می گويد برای اين زوج ها خانه هايی ارزان و مهريه هايی کم در نظر گرفته ايم که زوج ها بدون ترس راحت به روابط خود بپردازند کسی را ياد شهر نوی سابق نمی اندازد؟



مسئله بعدی اينست که سالهاست يکی از علل مهم در طلاق چند همسری شوهر است و بسياری از زنان قربانی ملون المزاج بودن شوهرانشان شده اند و کانون زندگيشان از هم پاشيده است . که امروزه يکی از خواسته های جنبش زنان ايران (از جمله خودم) حذف حق چند همسری مردان ازکتاب قانون است. حالا می ماند که آيا اين ازدواج موقت برای مردان متاهل هم مجاز است؟ حکومت ما مجاز می داند و اگر مجاز است آيا زندگی خيلی ها را از هم نخواهد پاشيد؟

آيا آقايانی که شعار حمايت از خانواده را می دهند و در همين راستا حتی به اسم مرکز "زنان رياست جمهوری" رحم نکرده و آنرا به مرکز "زن و خانواده" تغيير نام داده (که اين خود گويای نگاه حکومت به زن است که فقط مقام مادر بودنش را قبول دارد و فقط در کنار خانواده برای او ارزش قائل است) آيا اين همان دم خروسی نيست که نمی گذارد قسم حضرت عباستان را باور کنيم؟ آيا همين جمله در جهت تخريب خانواده زنان (از بين بردن خانواده هاشان) و تحقير خود زنان نيست؟



من هم مايلم تقدس مسئله جنسی در ايران شکسته شود، اما با کارنامه ای که دولت مهرورزی از خود بر جای گذاشته چگونه می توان سخنان وزير کشورش را قبول کرد؟ و به استقبال پيشنهاد او رفت؟

شايد بهتر باشد وزير کشور قبل از جستجوی چاره ای برای روابط جنسی، راه حلی برای به روز کردن فقه شيعه بيابد!

ازدواج موقت يا آدرس عوضي به ملت؟
اميد معماريان o.memarian@roozonline.com - چهارشنبه 16 خرداد 1386 [2007.06.06]

طرح مجدد داستان "ازدواج موقت" ازسوي وزيرکشور، درست هنگامي که نيروهاي تحت امر وي درخيابان هاي شهر، بر پوشش زنان ودختران وپسران خرده مي گيرند و آداب ومناسبتات ديگري را ازآنها طلب مي کنند، درخورتامل است. وزير سياسي ترين وزارتخانه کشور که هنوز ازدستگيري فعالاني که درتجمعي مسالمت آميز خواستار تغيير قوانين تبعيض آميزبرعليه زنان بوده اند، فارغ نشده البته نگفته که چنين راه حلي از چه مجراي کارشناسي وبا حضور چه بخش هايي ازمردم که تجلي آنها درسازمان هاي غيردولتي متخصص و دانشگاه هاست، گذشته است؟ پورمحمدي درسخناني گفته است: " مگر امکان دارد که اسلام نسبت به جوان 15 ساله اي که خداوند شهوت را در وجود او قرار داده، بي تفاوت باشد؟ در جامعه ما ميان پسر و دختر ارتباط وجود دارد آيا بايد از کنار اين مساله چشم بسته بگذريم؟ ما اگر نخواهيم براي پاسخگويي به نياز جنسي جوانان راه حل عملي ارائه دهيم بايد منتظر تخلفات و تبعات فراگير اين مشکل باشيم." دراين خصوص چند نکته قابل تامل است:

1- طي سالهاي گذشته بارها موضوع برخورد منطقي با نيازهاي جامعه جوان ايراني به مسئولان گوشزدشده است. بارها درخصوص ناکارايي سختگيري هاي اجتماعي، ممنوعيت ها و مقرراتي که دائما ازسوي مردم شکسته مي شود، هشدار داده شده است. اما تا عوارض پديده اي به عريان ترين شکل خود تارو پود جامعه را به خطر نياندازد، سياستگذاران جامعه اسلامي، از تلاش براي اعمال "سعي وخطا" در سياست هاي ناآزموده خود باز داشته نمي شوند. نمونه چنين سياست هايي را مي توان طي سالهاي گذشته به کرات سراغ گرفت. صرف نظر ازآنکه راه حل مشکلات جامعه جواني که مفر اندک و پرخطري براي رابطه باغيرهمجنس دارد چيست، ازسخن وزيرکشور مي توان چنين نتيجه گرفت که مشکلاتي که هم اکنون درحوزه جواني با آن مواجه هستيم، به هيچ عنوان قابل پنهان کردن نيست. تا پيش ازاين هم نبود، اما درحال حاضر آنچنان تبعات چند جانبه وپيچيده اي پيدا کرده که حتي امنيتي ترين وزير کابينه را به طرح آنچه زماني "راه حل هاي ليبرالي" ناميده مي شد، وادارکرده است. آقاي وزيرخوب است بگويند وضعيت موجود نتيجه چه سياست هايي است وچه کساني و يا چه رويکردهايي بحران هاي ياد شده را شکل داده اند؟

2- اما مساله اينجاست که با آنکه مسئولين مي دانند، سياست هاي اجتماعي شان طي سالهاي گذشته تبعات وخيمي را براي نسل جوان کشوربه همراه آورده است، درمواجهه با آن بارديگر روش هاي ناآزموده ديگري را مطرح مي سازند. درواقع به جاي آنکه مقامات دولتي، با طرح مسائلي که هم اکنون با آن مواجه هستند دررسانه ها وجرايد بخواهند با کمک مشاورين، متخصصين وسازمان هاي غيردولتي مرتبط به يافتن راه هاي مواجهه با مشکلات ويا بحران هاي احتمالي اقدام کنند، ناگهان از آستين هاي خود راه حلي بيرون مي آورند که دراينکه بتواند دراين حوزه راهگشاي حل مسائل باشند، ترديد هاي جدي وجود دارد. درواقع "ازدواج موقت" سهل ترين، سبک ترين، ساده انديش ترين طرز برخورد با مسائلي است که هم اکنون در درون جامعه ايراني عمق يافته و نه تنها به دليل مشکل دراطفاي هيجان جنسي ، بلکه ناشي از مجموعه اي ازسياست هاي نادرست و هزينه زاي اجتماعي است که تاوقتي وجود دارد، آسياب به همين منوال خواهد چرخيد.

3- شگفت انگيزآنکه، وزارت کشورو دستگاه هاي مرتبط، در حالي از مزاياي ازدواج موقت سخن مي گويند، که درحال حاضر حق وحقوق زنها در ازدواج دائم نيزرعايت نمي شود، چه برسد به آن سامان نيم بندي که درازدواج موقت حاکم است و پيش زمينه فرهنگي نامناسبي که نسبت به آن وجود دارد. به نحوي که بسياري حاضرند پيه روابط خارج از ازدواج را به تن بمالند، اما عنوان "صيغه" و"ازدواج موقت" را برخود تحمل نکنند. وقتي حقوق زنان با صدها وهزارها سکه مهريه و ديگر تضمين هاي احتمالي رعايت نمي شود واز محيط خانه تا دادگاه گرفته تا عرصه قانون، دستشان دربرابر مردان کوتاه مي باشد، چگونه وزير کشور بي مهابا از "ازدواج موقت" به عنوان راه حلي براي حل مساله " ارضاي ميل جنسي جوانان" سخن مي گويند؟ عدم وجود زيرساخت هاي حقوقي مناسب درازدواج که توسط قوانين تبعيض آميز وفرهنگ مردسالارنه اي که درجاي جاي جامعه توسط نهادهاي تبليغي وارشادي به آن دامن زده مي شود، پيشاپيش معلوم است که با قرباني کردن زنان گره خورده است وآبي با آن گرم نمي شود.

4- آقاي وزير کشوربهتر وديگر مسئولين کشور دولت مهرورز که عملا بي مهريشان نسبت به جامعه زنان تمامي ندارد و حتي خواست منطقي ومسالمت آميز آنها را براي تغيير قوانين تبعيض آميزضد زن با سرکوب ودستگيري وتهديد دمادم پاسخ مي دهند، چه نگاهي به زنان ومردان جامعه ايراني دارند که اينچنين سراسميه دست درکيسه مي کنند واز "ازدواج موقت" به عنوان "يک راه حل" سخن مي گويند؟ نگاه جنسيت زده مردانه به حل مسائل کشور و ساده انديشي درارائه راه حل براي پيچيده ترين مسائلي که طي دهه هاي گذشته يکي از عميق ترين مسائل زيرپوستي جامعه بوده است، نشان دهنده چيست؟ آقاي وزيرکشور، خوب است، با همان زناني که دستگير کردند وبه زندان انداختند وبدش هم نمي آمد فيلمي، نواري پرمي کردند تا نشان دهند که با بيگانگان درتماس هستند وچنين وچنان، تماس بگيرند و درجلسه اي صادقانه ازآنها بخواهد که بگويند نظرشان درخصوص مسائلي که يک شبه دراين مملکت درست نشده که با سخنراني مشعشع وي ازبين برود، چيست؟ زنان آنگاه خواهند گفت که مجازکردن کردن صيغه وانديشيدن تنها به اسلامي کردن اطفاي شهوت شهروندان، مشکلي را حل نمي کند. اگرچه ممکن است زندگي براي بعضي ها شيرين شود، اما قطعا ازتبعات چنين ساده انديشي، نهاد خانواده وجامعه هزينه هاي ديگري را خواهد پرداخت. آقاي وزير ودوستانشان درنهادهاي موزاي وغيرموازي امنيتي طي ماه هاي گذشته عملا درکار سرکوب کساني بوده اند که اگر قرارباشد کليدي براي حل معماهاي پيچيده حوزه زنان وجوانان يافته شود، هم آنجا بايد به جستجو رفت. ايشان که از جسارت براي جا انداختن ازدواج موقت سخن گفته اند، خوب است جسارت را درحوزه گفت وگو بازنان و يافتن راه حل مشکلات جامعه با استفاده از توان مردم – بخوانيد فعالان حوزه زنان- بيابند.

5- مساله اينجاست که با توجه به سياست هاي اقتصادي نا بساماني که طي سالهاي گذشته درجريان بوده - و پرواضح است ر دو سالي که از دولت آقاي احمدي نژاد مي گذردگلي به سرآن زده نشده - تهيه مسکن و يافتن شغل براي جوانان ايراني دشوارتر ازپيش شده است. با نرخ هاي موجود درخصوص اشتغال زايي و همچنين رقم هاي سرسام آوري که از افزايش قيمت مسکن واجاره ورهن درتهران وشهرهاي ديگر به گوش مي رسد، شوک آور نخواهد بود که انتظار داشته باشيم بسياري ازجوانان قيد ازدواج را زده باشند. آنگاه جامعه مي ماند، با ميليون ها نفري که بايد ازآغاز سنين بلوغ تا آخرين سالهاي دهه سي زندگي خود را درجامعه اي سرکنند که همه ما مي دانيم روابط طبيعي زن ومرد را درچه چارچوب هاي غيرانساني اي محصور کرده و هر روز براي رهايي از تبعات سياست هاي غلطي که برجامعه حکفرما کرده، طرحي نو درمي اندازد که نه تنها مشکلي حل نمي کند، مشکلات ديگري را به آنچه ازپيش بوده اضافه مي کند.


6- سخن آخر آنکه، وزير کشور علاقه مند به طرح ازداوج موقت –که در ميان همکيشان ايشان البته نه طرحي جديد که سنتي باسابقه به شمار مي رود- خوب است بگويند اساسا چه اتفاقي افتاد که ايشان به عنوان وزير کشور ومسئول امنيت داخلي، ناگهان به فکر اطفاي شهوت جوانان افتادند؟ خوب است روشن کنند که بين امنيت اجتماعي وشهري وفلان وبهمان وموضوع پاسخگويي به عريزه اي که وقتي به مردم مي رسد "حيواني" مي شود، چه رابطه اي برقراراست؟ آيا غيرازاين است که وقتي فشارهاي اقتصادي گرده هاي خانواده هاي بسياري را فشار مي دهد، برادران حلال مشکلات به اين فکر مي افتند تا با سخناني نخ نما شده از تمايل خود به برخي آسان گيريها درفضاي اجتماعي خبردهند؟ ولي، ماجرا آنجاست که از آن سالها که چنين تدابيري درجامعه با واکنشي مثبت مواجه مي شد سالها گذشته است. درواقع آقاي پورمحمدي وسرداران همراهشان براي ارائه چنين سخن هايي، دير به وزارت کشور آمده اند. هم اکنون زنان ومردان جوان ايراني آگاه تر و هوشيارتر ازآن هستند که با حرف هاي آقاي وزير ذوق کنند وگمان کنند تغييري ژنتيکي در سياسگذاران اجتماعي کشور پديد آمده است. آنچه که مي ماند حس نامطبوعي از بي برنامگي، استيصال ودوري ازمردم مسئولين کشور است که نه تنها با ارائه سبک ترين وسخيف ترين برداشت ها نسبت به مسائلي که جامعه با آنها روبروست موجب رنجش خاطر مي شوند، بلکه با ناديده گرفتن امکانات ومنابع انساني و دلهاي پاکي که براي حل بحران هاي جامعه بي تابي مي کنند - اما دمادم ناديده گرفته مي شوند - فرصت هاي محدودي که براي برطرف کردن نا بساماني هاي عمده اي که روزي بسيارقابل حل به نظر مي رسيد را به باد مي دهند وجامعه را دربرابر بحران هاي اجتماعي بي پناه مي گذارند.

7- آقاي وزيرکشور، پيام را گرفته ايد، بحراني که به آن اشاره مي کنيد وجود دارد. دلايل وريشه ها وتبعاتش هم مشخص است. اما لطفا آدرس عوضي به مردم ندهيد.