Thursday, February 14, 2008

تماشاخانه اي به نام ايران
بيژن صف سري ‏ - پنجشنبه 25 بهمن 1386 [2008.02.14]

يکي از مشمئز کننده ترين اعمال عمله سياست اين آب و خاک، يعني هما ن هايي که نانشان در تنوز سياست ‏پخته مي شود، گاها افاضات به دور از عقل و منطقي است که در تمام 29 سال گذشته، چون لق لقه دهان، از ‏صبح تا شام به گوش مردم هميشه در صحنه مي خوانند بي آنکه حتي لحظه اي به اين صرافت افتاده باشند ‏که مبادا مستمعين اين چنين حلقه به گوش، وايضا هميشه در صحنه ، شايد علاوه بر داشتن يک سر ودو گوش ‏و دوپا ويک زبان سرخ، چيزي ديگري هم به نام عقل در سر داشته باشند.‏
به شهاد ت تاريخ همين انقلاب 57، که چند روزي است، بيست و نهمين سالگردش را به پايان برده ايم، هنوز ‏مهرسياه جامه گانش بر پيشاني نقشه ي گربه نشان اين آب و خاک، خشک نشده بود که هياتي که معلوم نيست ‏از روز اول وظيفه اش پاک سازي وطن پرستان بود و يا رد صلاحيت کانديدا هاي بعدي خدمتگزار به ملت ‏در مجلس، تاسيس شد و چند سال بعد هم قانون اساسي که حاصل خون شهيدان انقلاب بود، به صد بهانه ‏اصلاح گرديد و شد آنچه امروز با صد پيوندو تبصره و ماده، نه راهي به روي ملت هاج وواج مانده مي ‏گشايد، و نه روي خوشي به رو ي تغيير دهندگانش. ‏
الغرض اين دو مهم، اولين زنگ اخطاربراي انقلابي بود که تا به امروز مهمترين و اساسي ترين آرمانهايش ‏همچنان بر زمين باقي مانده است خاصه با همين زنگ خطر بودکه از مردم کوچه و بازار که زماني عکس ‏رخ يار در ماه ديده بودند تا عاقلان و خردمنداني که خود را به ناشنوايي مي زدند، بدانند، بازي تمام است، و ‏روز از نو و روزي از نو، به عبارتي بهتر همه به درستي دريافتند که اگر سالي ده بار هم در اين کهنه ديار ‏يکي از پر قدرترترين وپر طمطراق ترين ابزاردمکراسي يک جامعه مدني، يعني انتخابات بر پا گردد، ‏چيزي جز بياد آوردن آن ضرب و المثل فديمي نيست که، حکم خانه خرس و آب و انگوررا دارد و يا بقول ‏زنده ياد سعيد نفيسي که مي گفت: خدواند به ما ايرانيان همچون نياکانمان ذوق مخصوصي براي تماشا ‏کردن داده است و تا چند قرن ديگر هم فرزندانمان هم سرگرم همين تما شا هستند چرا که وضع جغرافيايي ‏ايران، کشور ما را بهترين تماشاخانه جهان کرده است حال اگر تو نمي پسندي تغيير ده فضا را، نه قضا را.‏
با آنچه گفته آمد تصور کنيد اين همه قيل و قال بر سر رد صلاحيت کانديدا هاي مجلس هشتم براي چيست آيا ‏غير از آنچه پيش آمده است بايد اتفاق مي افتاد؟ و يا اينکه هر دوره از انتخابات ميزان تعميق ملت را به ‏سنجش مي کشند؟ آن هم ملتي که چند سال پس از انقلاب با اولين زنگ اخطار از خواب غفت بيدار گرديد و با ‏برگزاري چندين و چند انتخابات ديگر تا به امروز آنقدر آه است که بخوبي در مي يابد که حتي در انتخابات ‏پيش رو نيزهم ، نه تنها غير خودي ها از اصلاح طلب تا نهضت آزدي ها و... ديگر راه به قدرت ندارند بلکه ‏حتي کساني مثل نوه رهبر کبير انقلاب و يارانش هم بايد گوشه عزلت انتخاب نمايند، پس اين همه هياهو براي ‏چه و براي چه کساني است؟ ‏
بيادم هست با آغاز ثبت نام کانديدا هاي انتخابات پيش روي، چندين مطلب که همگي حکايت از بي اثر بودن ‏حضور مردم در پاي صندوق هاي را ي داشت، نوشته بودم تا اينکه روزي يکي از دوستان اصلاح طلب که ‏از قضاي روزگار امروز از مغضوبين هم مي باشد دريک تماسي تلفني گلايه گونه گفت: چرا در نوشته ‏هايت مردم را به حضور نداشتن در انتخابات تشويق مي کني، آيا انتخابات رياست جمهوري گذشته را ‏فراموش کرده اي؟ ‏
‏ گفتم: اولا روزنامه نگاري بي نام نشانم که از 70 ميليون نفوس ايراني شايد ده الي 50 نفر مطلب اين کمترين ‏را بخوانند اما با اين همه به قدر وسع مي کوشم.اما سوال من از شما اين است: که من بعنوان يک شهروند ‏تمايل دارم شما وکيل من و همفکران من در خانه ملت باشيد، آيا اين خواسته ي نابجايي است؟ ‏گفت: البته که نه، اما رد صلاحيت مان مي کنند. ‏
پرسيدم: تا بدانجا که من و همه ي کسانيکه شمارا مي شناسند، مي دانيم که شما نه قاتل و نه دزد ويا قاچاقچي ‏هستيد. ازهمه مهمتر وطن پرست و با سواد و متخصص در رشته اي هستيد که کشور به وجودتان احتياج ‏دارد، پس چرا رد صلاحيت مي شويد؟ ‏
خنديد و گفت: ما که از پاي نمي نشينيم، اتفاقا قرار است با جمعي از همفکران براي ثبت نام به يکي ازحوزه ‏هاي نام نويسي برويم. ‏
پرسيدم: با علم به اينکه رد صلاحيت خواهيد شد؟ ‏گفت: بله. ‏
خنديدم وگفتم: براي چه؟ ‏گفت: براي اينکه بازتاب رد صلاجيتمان به گوش همه جهانيان خواهد رسيد.‏
گفتم: آيا مگر غير از اين است که براي قتل هايي مثل قتل هاي زنجيره اي، و يا با مرگ يک زن ايراني ‏تبارعکاس در زندان اوين، و يا اعدام جوانان و زدن زنان وکشتن دختران در بازداشتگاهها و بستن فله اي ‏روزنامه ها و بازداشت هاي بي دليل آنها و... و هزاران فجاياي ديگر که براي هرکدامشان هزاران طومار و ‏بيانيه و اعلاميه هاي ريز و درشت به مجامعه بين المللي نوشته شد، تغييري در آنچه هنوز مي گذرد، گذاشته ‏است؟ و يا اثري داشته؟ تا براي رد صلاحيت چون شمايي جهاني به تکاپو افتند؟ ... اين است افاضات ارباب ‏سياست ما که با منطقي کودکانه انتظار حمايت مردمي را دارند که بخوبي ميداند آنچه سياسيون مي گويند ‏خواب و خيالي بيش نيست.‏
آنچه گفته آمد از سياسيون امروز اين کهنه ديار بود که با اين قلم الکن و قلب بيمار به تحرير در آوردم که ‏گويي سياسيون را جز با تعميق مردم، راه ديگري نيست، حال بشنويد از روحانيتي که تا به ياد تاريخ مانده ‏است همواره ملجا و پناهگاهي براي مردم بوده اند. طرفه آنکه اخيرا نامه اي از سوي حضرت آيت آلله اسدالله ‏بيات، به آقايان خاتمي، هاشمي و کروبي نوشته شده است ودر آن استمداد طلبانه هشدار داده است مبادا ‏مقاومت نکردن در برابر رد صلاحيت شدگان، آينده انقلاب و جمهوري اسلامي به خطر افتد والخ...‏
بيادم هست در آن زمان که سردبير روزنامه صداي عدالت بودم، روزي با چند تن از همکاران به ديدار چند ‏تن ار روحانيون مستقل از حکومت به قم رفته بوديم از جمله به بيت حضرت آيت الله بيات هم رفته و ساعتي ‏از بياناتشان کسب فيض برديم و در آن جلسه آنچه از ديدار با اين روحاني بي هياهو و روشنفکر دريافتم، ‏دانستم اين روحاني فارغ از هر قيل و قالي به اصطلاح نان و ماست خود مي خورد و با اندکي از شاگردانش ‏به مباحثه علمي از نوع حوزه ي مشغول است و کاري به امر جاريه کشورنيز ندارد حتي اگرمرجعي چون ‏آيت الله منتظري را چند خانه دور تر از خانه او در حصر کرده باشند. ‏
الغرض وقتي نامه حضرت آ... بيات، به آقايان خاتمي، هاشمي و شيخ کروبي را خواندم، نا خود آگاه اين حمله ‏بر زبانم جاري شد که آش آنقدرشور است که آشپز باشي هم به صدا در آمده است، اينکه مي گويم آشپز ياشي ‏از اين رو است که حضرت آيت ا..اسدالله بيات زنجاني خود از اعضاي موثر بازنگري به قانون اساسي ‏هستند.‏
بي شک احساس مسئوليت يک روحاني نسبت به آينده يک ملت مسلمان امري طبيعي است اما بشرط آنکه اين ‏خير خواهي از سر تدبير و عالمانه باشد اما استمداد اين روحاني عاليمقام از آقايان خاتمي، هاشمي و شيخ ‏کروبي به دلايل ذيل نشان از بي اطلاعي ايشان از عمق فاجعه ايست که ايشان را به نوشتن چنين نامه اي وا ‏داشته است.‏
‏1- استمداد از روحاني عاليقدري چون خاتمي که به حق اگر در طول 29 سال گذشته در مجامع بين المللي ‏وجه اي کسب کرده ايم از اوست و تنها روحاني محبوب قلبها مي باشد امااستمداد از چنين عالمي محبوب ‏قلبها خطاي محض بيش نيست چرا که خاطره ي بيست ميليون راي به اين روحاني عاليمقام هنوز از يادها ‏محو نگرديده که عاقبت با همه ي نيت خيري که براي اصلاح امور اين آب و خاک داشته است، آنگاه که با ‏فرمان حکومتي روبه رو گرديد، در پاسخ به همه ي چشم انتظاراني که به او دل بسته بودند تنها يک پاسخ ‏داشت، او گفت ک "رئيس جمهور در ايران يک تدارکات چي بيش نيست". حال اين چه ساده انديشي است ‏که از چنين روحاني خوش قلب اما... خواسته شود تا مانند اجدادش در راه حق با هر هزينه اي گامي براي ‏ملت بر دارد؟ ‏
‏2- و اما آيت الله هاشمي که بي شک تاريخ زنده ي انقلاب و از ياران صديق رهبر کبير انقلاب بوده است. او ‏هم امروز به دليل در گرداب قدرتي که خود آفريده است، دست و پا مي زند. و عقل سليم هرگز از چنين ‏غريقي هرگز طلب ياري نمي کند آنهم عالمي چون حضرت آ...بيات که عمل غير عالمانه اي بيش نيست چرا ‏که هنوز به خاطر داريم در انتخابات رياست جمهوري گذشته وقتي بنا به گفته خود جصرت آ... هاشمي ‏ناجوانمردانه او را از صدر جدول به زير مي کشانندش، تنها دفاعيه اش واگذار کردن متخلفين به خداوند ‏بوده است و قادر به اخقاق حق خود نبود، آيا چنين عالمي قادر به احقاق حقوق ديگران نيز خواهد بود؟ ‏
‏3- سومين خطاي روحاني بي جنجال اما روشن ضميرما، حضرت آ... اسدالله بيات استمداد ازآ... کروبي ‏معروف به شيخ اصاحات است چرا که شايد اين روحاني عالي قدر قم نشين ما ( آ...بيات ) از ياد برده باشند ‏آنگاه در زمان انتخابات رياست جمهوري گذشته را، وقتي شيخ اصلاحات ( کروبي ) در فاصله ا ي کوتاه که ‏به مثابه خواب اصحاب کهف بود از صدر جدول به قعر پرتاپ مي شو د تا بدانجا که سراسيمه به بيت رهبري ‏رفته و آنچه حق خود مي دانست به شرط ممهور شدن لبان پر گوي خود مي ستاند. و اين سکوت آن زمان ‏بر ملا مي گردد که ناگاه حزبي عظيم ( اعتماد ملي ) با ده ها نماينده ي مجلس ششم و روزنامه اي پر ‏طمطراق با بودجه اي... بر ملا مي شود . حال توسل و استمداد به اين سه تن آيا حکم به خطا رفتن آن عالم ‏بي عمل را نمي ماند؟ ‏
‏ سخن کوتاه ولي رخصتي دهيد تا آن تعبير جالبي که از زمانهاي گذشته در فرهنگ مردم اين کهنه ديارسينه ‏به سينه مانده است حسن ختام اين شقشقه قرار دهم که مي گويند: "هر قالبي به مقلوب خويش شبيه تر است. ‏يعني آناني که در صحنه درگيري هاي سياسي پيروز مي شوند و به عنوان مصلح جامعه قد علم مي کنند، ‏همواره مرتکب اعمالي خواهند شد که آدمي را به ياد تعبير زيباي آن فرزانه ( هانا آرانت) مي اندازد که در ‏باره ي انقلاب کبير فرانسه گفته بود، " هابيل، قابيل را کشت". که از نگاه جامعه شناسي اين تعبير به معناي ‏آن است که مردمي که فرهنگ روابط اجتماعي شان در ساختار کلي با نظام سياسي حاکم، يکي است، هر گاه ‏عليه ظلم حاکمي قيام کنند و به حکومت نشينند جز ادامه ي کارحاکمان پيشين و شايد بدتر از آن، کارديگري ‏نمي توانند انجام دهند آنچنان که تاريخ ما گواه اين ادعا است، نهضت سربداران يکي از مصداق هاي اين ‏اصب مهم جامعه شناسي است چرا نيز عاقبت آنها هم به راهي رفتند که حاکمان پيش از آنها رفته بودند؛ ‏آنچنان که امروز پس از 29 سال از انقلاب شاهد برآنيم که حتا روحانيت هم نيز، که خود علمدار اين نهضت ‏بوده است، به اين اصل مهم اما اجتناب ناپذير از علم جامعه شناسي گرفتار آمده اند و به راهي مي روند که ‏پيش از اين گذشتگان رفته اند.‏
به نيکو سخني دارد فرزانه ار ياد رفته ما سعيد نفيسي که گفته بود "ايرانيان به دليل ظلم پذيري که همچون ‏وراثت نحس که از اجداد خود به ارث برده اند تماشاچياني خوبي هستند، زيرا ايران تماشا خانه اي بيش ‏نيست."‏

0 Comments:

Post a Comment

<< Home