--------------------------------------------------------------------------------
دوربرگردان م.ف
--------------------------------------------------------------------------------
۳ مرداد ۱۳۸۶ - بعد از ظهر ۱۶:۴۲ تعداد بازديد: 4589 كد خبر: ۷۲۱۲۵
با دوچرخه سر کار برويد
آقاي الهام، که بر خلاف شايعات با حفظ سمت به سرمربيگري تيم ملي منصوب نشده و فقط سخنگو و وزير و رئيس و عضو همان جاهايي هست که بود، در جلسهاي که با سمت سخنگوي دولت در آن حضور داشت، پيشنهاد داد: مردم با دوچرخه به سرکار خود بروند.
بنا بر نظر کارشناسي کارشناس امور دوچرخهسواري «دوربرگردان»، در صورت عملي شدن اين طرح، موارد زير استثنا هستند:
1ـ مقامات دولتي، چون به رغم اينکه همه مقامات دولتي، انسانهايي افتاده و ساده زيستند و دلشان تالاپ تالاپ براي دوچرخهسواري ميتپد، از لحاظ امنيتي درست نيست که آنها و سه محافظ و راننده و اسکورتهايشان سوار دوچرخه شوند.
2ـ مديران دولتي، به خاطر اينکه اين بندههاي خدا، هر لحظه از وقتشان در راه خدمت به خدا و ايضا روغنکاري چرخهاي صنعت در جهت رسيدن به قلههاي افتخار ميگذرد و قاعدتا هيچ ايراني شريفي دلش رضا نيست که وقت اين بندههاي خدا و راننده هايشان با دوچرخهسواري تلف شود، به خصوص اگر اين مديران، همسطح مدير عامل 27 ساله پارس خودرو باشند.
3ـ بانوان، چراكه بسياري معتقدند که اين کار با شئونات اسلامي و ارزشهاي جمهوري اسلامي همخواني ندارد، مگر اينکه يا در خيابانها حضور مردان ممنوع شود و يا اينکه دوچرخههايي ساخته شود که در هنگام راندن، هيچ کدام از اعضاي راننده (به جز گردي صورت و دستها تا مچ) ديده نشود. و البته چنين چرخي خدا هم نيافريد!
4ـ پرسنل نظامي و انتظامي، چون که بديهي است نيروي انتظامي بايد وسايل نقليه «کاردرست» داشته باشد و بديهيتر است که نيروي نظامي بايد الگانسهاي دست دوم نيروي انتظامي را بخرد.
5ـ معلمان، چرا که برخي از آنها همين طوري هم منتظر بهانه هستند که سر کلاسها نروند و دولت را فلج کنند، واي به وقتي که ملزم به دوچرخه هم بشوند.
6ـ رانندگان وسايل نقليه، چون دِ آخه مگه ميشه پرسنل وسايل نقليه سوار دوچرخه بشن؟ يه چي ميگي آ!
7ـ پزشکان و پرسنل امدادي، به خاطر اينکه با جان مردم بازي ميکنند.
8ـ قضات و پرسنل دادگستري، ايضا.
9ـ خبرنگاران، چون...
10ـ ...
....
به همين دليل مشاهده ميشود که هماکنون هم به جز موارد مذکور و نامذکور فوق، بقيه با دوچرخه سرکار ميروند و خواهند رفت، بنابراين جاي نگراني براي سخنگوي محترم نبوده، ميتوانند به جاي اين قبيل پيشنهادات، به ساير وظايف خود بپردازند. خيال راحت: مردم در هر صورت سرکار ميروند!
حرفنامه نشويد
مشاور مطبوعاتي جوانفکر رئيسجمهور گفت: «روزنامههاي ما تبديل به حرفنامه شدهاند» و رهنمود داد: «روزنامهها نبايد بخش عمده کارشان را بر روي حرفها بگذارند».
ضمن تقدير و تشکر از ايشان، ميخواستم بپرسم ما روزنامهنگارها عمده کارمان را بر روي چي بگذاريم؟
1ـ روي عکس؟ اين را که ميگوييد مونتاژ شده است و گزينشي.
2ـ روي فيلم؟ اين را هم که ميگوييد حاصل مونتاژ و تروکاژ است.
3ـ روي نوشته؟ اي آقا! وقتي وزارتخانهتان فکس رسمياش را پس ميگيرد، روي کدام نوشته ميتوان استناد کرد؟
4ـ روي آمار و ارقام؟ آمار و ارقام خودتان که دم خروسازيون است. آمار و ارقام واقعي که جزو اسناد طبقه بندي است و به دست ما نميرسد. بقيه هم که کار دشمنان داخلي و خارجي است.
5ـ روي وعدهها؟ اي آقا چه حرفها!... کي بود ميگفت سفره و نفت و يك چيزي توي اين مايهها؟
6ـ روي قانون؟ کو؟ کدام قانون؟
ضمنا 40 نماينده به رئيسجمهور براي فشار دولت بر سايتها و رسانههاي مستقل اعتراض کردند.
اگر ميدانستم
افروغ، يکي از بزرگترين مدافعان احمدينژاد در دوران انتخابات گفت: «من هم در مرحله اول و هم درمرحله دوم به احمدينژاد رأي دادم، اما اگر شناخت فعلي را از ايشان داشتم، به هيچ وجه رأي نميدادم».
گزينه درست کدام است؟
الف) قربونت برم، اول بشناس، بعد رأي بده.
ب) فدات شم، اول بشناس، بعد به ديگران بگو به کي رأي بدهند.
پ) دورت بگردم، اول بشناس، بعد نطقهاي آتشين در دفاع از شناسه بکن.
ت) بميرم برات، چي ميکشي!
قصه کسي که ميخواست از حقوق متهمها دفاع کند
يکي بود يکي نبود. يک نفري بود که خيلي دلش براي حقوق متهمها ميسوخت. اين آدم يک روز تصميم گرفت که از حقوق متهمها دفاع کند، اين بود که مثل آدمهاي عاقل رفت از ...* پرسيد آيا من ميتوانم از حقوق متهمها دفاع کنم؟ مشکلي نيست؟
جوابش دادند، چي از اين بهتر! خدا خيرت بدهد، ولي مواظب باش دفاع از حقوق متهمها به دفاع از حقوق خودت ختم نشود که ميفهميم که از اول قصدت کلک زدن بوده و آنوقت، واي به حالت.
طرف گفت: چه حرف ها! اگر من يک وقت خواستم از خودم به جاي متهمها دفاع کنم، من را از لنگ دار بزنيد.
بعد هم رفت سراغ متهمها.
اول از همه يک سري خبرنگار را ديد که متهم شدهاند و از آنها شروع کرد. اما تا خواست حرفي بزند، فهميد که آنها اعتراف کردهاند که چمدانهاي دلار آمريکايي را ميگرفتهاند تا انتقاد کنند. اين بود که حرفش را خورد و راهش را کشيد و رفت. رفت و رفت تا رسيد به يک سري متهم اقتصادي و شروع کرد به دفاع از حقوق آنها. اما هنوز چند کلامي بيشتر نگفته بود که ديد ...** ميگويند اي فاسد! معلوم شد دستت با اين رانتخوارها و رشوه بگيرها توي يک کاسه است، والا چرا از بين اين همه متهم بدبخت، سراغ اين شکمگندهها آمدهاي؟ همين شماهاييد که نميگذاريد با مفاسد اقتصادي و عوامل تورم و گراني برخورد شود... .
اين بود که طرف از صرافتش افتاد و رفت سراغ متهمهاي بعدي.
بعديها يک عده نويسنده و شاعر و نقاش و مترجم و اهل فرهنگ بودند. طرف با خودش فکر کرد بايد حتما از حقوق اينها دفاع کند، اما تا خواست اين کار را بکند ... گفتند اي بابا اين همه آدم بدبخت و بيچاره توي زندانها و دادگاهها سرگردانند، چرا همه دنيا فقط اين پنجاه شصت نفر را ميبيند؟ طرف يک نگاهي به دور و بر کرد و ديد انگار حق با معترضين است. بنابراين راهش را گرفت و رفت سراغ بعديها.
اينها تعدادي دختر و پسر جوان بودند که علاوه بر اين اتهام، به خاطر مدل مو و لباس هايشان هم گرفتار بودند. طرف گريههاي آنها را که ديد، دلش سوخت و خواست از آنها دفاع کند. اما تا گفت که اينها را ببخشيد و اگر هم نميبخشيد اين کارها را نکنيد، مشخص شد که خودش هم جزو همانهاست و نوک کاکلش را چيدند. بعد از دادن تعهد و اعتراف به اينکه اين کارها را از روي غفلت در جهت رواج فرهنگ مبتذل غرب کرده، آزاد شد و تصميم گرفت يک راست برود خانهاش.
توي محل که رسيد، ديد شلوغ پلوغ است و وقتي رفت جلوتر، ديد روي سر چند نفر کلاه بوقي گذاشتهاند و لوله آفتابه کردهاند توي دهنشان و با پس گردني توي خيابان ميچرخانند. يک سبک و سنگيني کرد و ديد انگار حقوق اين بدبختها از همه بيشتر قابل دفاع است. اين بود که رفت سراغ ...*** و گفت: ببخشيد برادرها بهتر نيست کمي آرامتر... که پس گردنش را گرفتند و به جرم حمايت از اراذل و اوباش بردندش جايي که عرب معمولا ني مياندازد. طرف هم که قول و قرار کرده بود که هيچ وقت از خودش دفاع نکند، لام تا کام حرف نزد و چون سکوت هم علامت رضاست، در نتيجه همه اتهامات را پذيرفت. فاتحه!
دستانداز
شما که خاطرتان نيست احتمالا، ولي خودم خوب به خاطر دارم که در نشريه دانشجويي «آذر» يک مدتي طنز مينوشتم. خدا را شکر آن دوره دانشجوييِ من و عمار و فؤاد، از برکات حضور آيتالله عميد زنجاني در جاهاي ديگري استفاده ميشد. ايشان اخيرا فرمودهاند: «در نشريات دانشجويي نبايد از ادبيات هجو، طنز و... استفاده شود؛ چراكه محيط دانشگاهي پذيراي اينگونه ادبيات نيست و با اين امور برخورد ميكند. مخاطبان محيطهاي دانشگاهي آگاه هستند و بايد مطابق با خواستههاي آنان مطالب انتشار داده شود».
--------------------
پانويس:
*افتادگي از متن است.
** افتادگي از نويسنده متن است.
*** افتادگي از ترس است.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home