عاشورا در نبتيه جبل عامل - اين سبک عزاداری از لبنان در عصر صفويه به ايران صادر شد. امثال آيت الله خمينی با آن موافقت نداشتند و حتی شخص وی، يکبار، پیش از انقلاب از مردم خواست بجای زدن به سرو روی خود در عزاداری های ماه محرم مشت را برای حکومت بلند کنند

علامه محمد باقر مجلسی و مقبره ای که برای او در جمهوری اسلامی ساختند



در نهم جمادی الاول 786 در دمشق
اولین ولی فقیه
و نظریه پرداز
ولایت فقیه
را گردن زدند!
این عکس را یک سایت ایننترنتی بنام "النباالمعلوماتیه" بعنوان چهره محمد مکی منتشر کرده است. احتمالا ین سایت از عراق روی شبکه اینترنت می رود و از روی چهره ای که برای محمد مکی پرداخته اند می توان حدس زد که طرفداران نظریه ولایت فقیه در تهیه این سایت



در نهم جمادی الاول 786 در دمشق
اولین ولی فقیه
و نظریه پرداز
ولایت فقیه
را گردن زدند!
این عکس را یک سایت ایننترنتی بنام "النباالمعلوماتیه" بعنوان چهره محمد مکی منتشر کرده است. احتمالا ین سایت از عراق روی شبکه اینترنت می رود و از روی چهره ای که برای محمد مکی پرداخته اند می توان حدس زد که طرفداران نظریه ولایت فقیه در تهیه این سایت
انتشار کتابی که بسرعت درايران ناياب شدکوچ روحانيون شيعهاز "جبل عامل" به ايران خاتم المجتهدين دوران صفويه که همه جبل عاملی بودند به مردم می گفتندحکومت صفوی با دولت امام عصر پيوند خواهد خورد، زيرا ائمه شيعهظهور دولت صفوی را پيش بينی کرده بودند.
شاه اسماعيل يکم برای خود قدرت الهی قائل بود و روحانيون نزد او بی اعتبار بودند، اما شاه طهماسب برای ياری گرفتن از روحانيون جهت ترويج تشيع و آموزش شيعه به مردم، از جبل عام روحانی وارد ايران کرد. درعصر صفوی يک مقام مذهبی نيمه رسمی با عنوان "خاتم المجتهدين" يا "مجتهد الزمانی» وجود داشت. دارنده اين عنوان در حکومت صفوی نايب امام زمان دانسته می شد و شاهان صفوی خود را نايب او قلمداد می کردند و بطور غير مستقيم خود را نايب امام زمان به شمار می آوردند و به اين ترتيب موضوع غصب حکومت که شيعه آن را متعلق به امامان خود می داند از ميان برداشته می شد. هم بنيانگذاران و هم دارندگان عنوان "خاتم المجتهدين" در تمامی دوران حکومت صفوی – جز در دو مورد- فقيهان جبل عامل بودند.
دشوار بتوان تصور کرد، در هيچ دهه ای از تاريخ معاصر ايران، باندازه فاصله ده ساله ميان دو دهه 70 و 80 درايران کتاب تاريخی و خاطرات منتشر شده و نسل جديد کشور اينگونه مشتاق گذشته خويش به آن مراجعه کرده باشند. اين رويکرد، يک خودشناسی ملی را برای دو نسل جوان و ميانه سال ايران ممکن ساخته است، که اثرات آن را در هر تحولی که در آينده درايران روی دهد شاهد خواهيم بود. اين بازشناسی ملی و هويتی عليرغم همه کارشکنی های حکومتی پيش رفته و سد سانسور، تبليغات و تحريفات مسجدی و تلويزيونی حکومت را دريده است. توان ما برای روشن کردن چراغ های راهنما در گذرگاه های چهار ضلعی تاريخ معاصر و بويژه تاريخ 5 دهه اخير ايران محدود است، اما در آنچه قادر بوده ايم کوتاهی نکرده ايم. از دوران شاه گفتيم و از فجايع، جنايات، فساد درباری و پوسيدگی نظام استوار بر يک کودتای خونين بنام "28 مرداد". عقب تر رفتيم. از روی کار آمدن شاه نوشتيم. نه از خودمان و يا تاريخ نويسان، بلکه از زبان همسر رضاشاه و مادر محمدرضا شاه تا جای تکذيب و انکار نباشد. هنوز فصولی از کتاب خاطرات مادر شاه و مادر فرح همسر آخرين شاه ايران باقی مانده است که در آينده خواهيم نوشت. بويژه فصل "کودتاسازان و کودتاگران" مورد نظر ماست، چرا که اوضاع نظامی شده حاکميت جمهوری اسلامی چنين نگاهی را به گذشته اجتناب ناپذير کرده است. هم آخرين شاه و هم پدرش، با آنکه فرماندهی قشون و سپاه و ارتش و قزاق ها را برعهده داشتند، هميشه با کابوس کودتا زيستند. خواهيم نوشت!
از سالهای آستانه انقلاب و سپس سالهای اول پيروزی انقلاب نوشتيم. از کتاب خاطرات حاج عراقی، کتاب تاريخ حوزه علميه قم و کتاب خاطرات «عزت شاهی» اولين سربازجو در جمهوری اسلامی. از نقش آفرينی مجاهدين خلق و سياست های بنيان برباد ده آنها نوشتيم و پاس دو طرفه ای که آنها از يکسو و ارتجاع مذهبی و مسلط شده بر زندان اوين و بخشی از حاکميت، از سوی ديگر به هم دادند و دست قدرت های بزرگ در پشت سر هر دو آنها بود. نبايد اجازه داد حوادث تاريخی فراموش شوند، همچنان که نبايد اجازه داد دستگاه های تبليغاتی جمهوری اسلامی به سبک و نيت و سود خود اين حوادث را تفسير کرده و به خورد مردم بدهند. نسل امروز، بايد از حوادثی که نسل ميانه ايران از سر گذرانده بياموزد، اگر چنين نشود، فردا حزب کمونيست کارگری همان نقشی را درايران ايفاء خواهد کرد که کنفدراسيون دانشجوئی و انواع گروه های خلق الساعه مائوئيست در ابتدای پيروزی انقلاب 57 ايفاء کردند. در آمل جمهوری شورائی برپا کردند، در ترکمن صحرا حکومت خلقی و در کارخانه ها به ستيز با سنديکاها رفتند زيرا آنها را عقب مانده و شوراها را جانشين انقلابی آنها می دانستند. مجاهدين خلق و چپ انديشانی که اکنون در مهاجرت زير پرچم های سرخ سينه می زنند و بر طبل تحريم- حتی رد ضرورت حمایت از دکترمعین درانتخابات ریاست جمهوری- و توصيه به انفجار و جنگ چريکي( مقاله های فردی بنام "کوروش عرفانی» و يا "کوروش گلنام" را در همين ارتباط ها در سايت های وابسته به راه کارگر مثل پیک ایران و ... و يا متمايل به حزب کمونيست کارگری در مهاجرت بخوانيد) می کوبند، اگر از تاريخ نياموخته اند، بهتر است در مهاجرت ابدی بمانند، تا اينکه نقش آفرين دوباره حوادث سالهای اول انقلاب بهمن درايران آينده شوند.
اما حاکميت و روحانيت. درباره نقش آنها در ايران و در انقلاب 57 تاريخی ترين سخن ها رواست. رويکردی که نسل جوان ايران به بازشناسی تاريخ شيعه و روحانيت در ايران پيدا کرده را نه فقط به فال نيک بايد گرفت، بلکه موهبتی اجتماعی بايد تلقی کرد. همانگونه که انقلاب به خود آنها نيز امکان داد يکديگر را بازشناسند و فراتر از آن، از حوزه ها بيرون آمده و جامعه و جهان و مردمی را بازشناسند که با آنها در ارتباط نبودند.
بدين ترتيب است که کوشش ما برای انتشار پيک هفته با تکيه بر نکات و انگيزه های اشاره شده در بالا ادامه دارد و بسيار خرسنديم که در طول سه هفته ای که پيک هفته بدليل فشار اخبار سياسی منتشر نشد، اين همه پيام و پرسش دراين ارتباط دريافت داشتيم. بويژه با تاکيد بر ادامه مطالب تاريخی که منتشر می کنیم.
هم از کتاب عزت شاهی هنوز مطالبی برای انتشار داريم و هم از ديگر کتاب های تاريخی که تاکنون منتشر کرده ايم. اما دراين شماره، با توجه به حوادث لبنان، انگيزه ارتباط روحانيت حاکم جمهوری اسلامی در حفظ و گسترش ارتباطش با روحانيون لبنان، خطر بالا گرفتن امکان وقوع يک جنگ مذهبی در منطقه، ميان شيعيان و سنی ها و ادعاهائی که در اين هفته و به مناسبت عيد غدير در ايران شد، می خواهيم در اين ارتباط مطلبی را منتشر کنيم. اکنون که جمهوری اسلامی تاريخ ايران را از صفويه به بعد به رسميت می شناسد و عيد غدير را تبديل کرده اند به مراسم تاجگذاری و چنان سخن می گويند که گوئی ايرانی اساسا "شيعه" از خشت افتاده است، چرا نبايد در اين ارتباط نوشت؟
کتاب تحقيقی بسيار با ارزشی در سال 1377 در تهران منتشر شد. اين کتاب با نام "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران" تنها در 1500 شماره توسط انتشاراتی امير کبير منتشر شد و پس از آن نيز تجديد چاپ نشد. يافتن و تهيه کردن آن در ايران، اکنون تقريبا ناممکن است. کتاب خيلی زود تمام شد و يا جمع کردند که تمام شود! نويسنده و محقق کتاب "مهدی فراهانی منفرد" است و کتاب در 216 صفحه. آن را در فاصله دو شماره قبلی و فعلی پيک هفته برای ما ارسال داشتند تا معرفی کنيم و اکنون می خواهيم چنين کنيم.
دراين شماره پيک هفته مقدمه اين کتاب را می خوانيد که چکيده و "لُب" مطلب است: شيعه کردن ايرانی ها به زور شمشير، لت و پار شدن و قتل و آوارگی روحانيون سنی ايران و سپس وارد کردن روحانی شيعه از جبل عامل لبنان به ايران و پناه دادن آنها در کنار دربار صفويه. ماجرای روحانيون سيد و آل پيامبر، از همينجا آغاز شد. از لبنان به اصفهان و سپس از اصفهان به تهران! اين مقدمه را فعلا بخوانيد تا در شماره های بعد بخش های ديگری از اين کار تحقيقی را منتشر کنيم:
آغاز کوچ از لبنان به ايران
دوران فرمانفروائی دودمان صفوی بر ايران اهميتی چند سويه دارد. يکپارچگی سياسی ايران که پس از سرنگونی حکومت ساسانی از دست رفته بود، يکبار ديگر به دست صفويان فراهم آمد. مهم ترين پديده ای که با آغاز حکومت صفويان در ايران رخ نمود رسمی شدن تشيع و چيرگی تدريجی اين مذهب در سراسر ايران بود. تلاش حکومت صفوی برای ترويج و توسعه مذهب تشيع در آغاز اين حکومت با شور و شعار بسيار همراه بود. شمشير اسماعيل يکم بيش از هر عامل ديگری در دگرگونی مذهب بسياری از مردم قلمرو او موثر بود و تيغ "تبرائيان" در دوری جستن سنيان ايران از مذهب خويش نقش بنيادی داشت. اما حکومت صفوی رفته رفته به اين حقيقت پی برد که با شمشير می توان مردم را به ترک مذهب تسنن و پذيرش تشيع واداشت ولی ترويج بنيادی تشيع و بر آوردن نيازهای مذهبی کسانی که به تشيع گرويده بودند بوسيله ای ديگر نياز دارد. به همين دليل چون با به قدرت رسيدن شاه اسماعيل، بسياری از علمای ايران توسط او کشته و يا از کشور رانده شده بودند، تکيه به روحانيونی ايرانی موجود در کشور و قدرت بخشيدن به آنان درکشاکش درگيری های ترک ها و تاجيک ها در حکومت، نه ممکن بود و نه به سود صفويان. به همين دليل دولت صفوی تصميم گرفت همان شيوه ای را پيش بگيرد که حکومت سربداران برای دعوت از شهيد اول به ايران و ترويج و توسعه تشيع به کار برده بود. در نتيجه، تربيت يافتگان مکتب علمی شهيد اول را از جبل عامل به ايران فراخواند. البته علمای شيعه از عراق و بحرين نيز به ايران کوچ کردند ولی هم از نظر گستردگی دامنه مهاجرت علمای جبل عامل و هم از نظر نقش و جايگاهی که درحکومت صفوی يافتند می توان مهاجرت از جبل عامل را طيف و جريان اصلی مهاجرت به ايران دانست.
برخی علمای شيعه جبل عامل در عصر اسماعيل يکم به مناطق همجوار امپراتوری صفوی کوچ کردند و از آنجا پيوندهائی با حکومت شيعه ايران برقرار کردند ولی نه حکومت صفوی ميخواست همه علمای جبل عامل را برای ترويج تشيع به ايران فراخواند و نه شخصيت اسماعيل يکم که خود را دارای منزلتی نيمه الهی می دانست جائی برای ابراز وجود آنان می گذاشت.
درزمان پادشاهی طهماسب فراخوانی اين علمان به ايران از سياست های اصلی دولت شد و "شاه دين پناه" دست آنان را در کارهای حکومتی باز گذاشت. از اين زمان مهاجرت گسترده علمای جبل عامل به ايران آغاز شد و تا پايان حکومت صفوی ادامه يافت.
...
نکته اساسی اين فصل گذشته از مسائل مربوط به رشد و گسترش و دوام تشيع در جبل عامل، ترسيم چهره نهضت علمی شيعه و شناساندن پيشوای اصلی اين نهضت، شهيد اول (1)است. آن مکتب فقهی شهيد اول با توجه به شرايط سياسی، فرهنگی و اقتصادی سرزمين خود بنياد نهاد به جنبه های سياسی و حکومتی توجه داشت و به فقيهان شيعه در امور سياسی اختيارات ويژه ای می داد. فقيهانی که بعدها به ايران آمدند از همين سنت پيروی کردند و با گسترش و تبيين آن از سوی ديگر برای تبيين مشروعيت حکومت تلاش کردند. اين مکتب فقهی پيش از عصر صفوی نيز يک بار مورد توجه حکومت سربداران قرار گرفته بود و خواجه علی مويد سربداری کوشيده بود با آوردن شهيد اول به ايران، تشيع فقاهتی را در برابر جناح صوفيان در نهضت سربداران تقويت و ترويج کند. مهاجرت علمای جبل عامل به ايران در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول تعداد اندکی از عامليان به ايران آمدند و در مرحله دوم مهاجرت اوج و گستردگی چشمگير يافت.
مهاجران به دو گروه، نخست گروهی که با صفويان همگامی و سازگاری نشان دادند و دوم مهاجرانی که به شيوه های گوناگون به ناهمگامی و ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند.
در منابع عصر صفوی شواهدی مبنی بر وجود يک مقام مذهبی نيمه رسمی با عنوان "خاتم المجتهدين" يا "مجتهد الزمانی» ديده می شود. دارنده اين عنوان در حکومت صفوی نايب امام زمان دانسته می شد و شاهان صفوی خود را نايب او قلمداد می کردند. با توجه به اين رابطه، شاه صفوی به طور غير مستقيم نايب امام زمان به شمار می آمد و به اين ترتيب موضوع غصب حکومت که شيعه آن را متعلق به امامان خود می داند از ميان برداشته می شد. هم بنيانگذاران و هم دارندگان اين عنوان در تمامی دوران حکومت صفوی – جز در دو مورد- فقيهان جبل عامل بودند و همين مقام به آنان نقش و اهميت ويژه می داد. فقيهانی چون محقق کرکی در آثار خود کوشيدند تا بر نقش انحصاری فقيه جامع الشرايط به عنوان نايب عام امام غايب که در مکتب فقهی شهيد اول نيز مورد توجه قرار گرفته بود تاکيد کنند. محقق کرکی از اين طريق کوشيد که مقام پيشوائی جامعه شيعه را بدست آورد و دراين مسير مخالفت هائی را در ميان ديگر علمای شيعه برانگيخت. محقق کرکی و ديگران کوشيدند تا در آثار خود در بررسی موضوعاتی چون مشروعيت خراج و يا مشروعيت برپائی نماز جمعه، فقيه جامع الشرايط را نايب عام امام قلمداد کنند و گرفتن خراج و برپائی نماز جمعه را در زمان غيب امام مشروع بدانند.
مهاجرانی که با حکومت صفوی سازگاری و همگامی نشان دادند، گذشته از عهده دار شدن مقام خاتم المجتهدينی و رسيدن به مقام های شيخ الاسلامی، صدرات، قضاوت و حتی وزارت دراين حکومت کوشيدند به طور نظری و به شيوه های گوناگون حکومت صفوی را در چشم رعايايش مشروع جلوه دهند. آنان چنين نمودند که حکومت صفوی با دولت امام عصر پيوند خواهد خورد. آنان حتی گفتند که ائمه شيعه ظهور دولت صفوی را پيش بينی کرده بودند.
گروه ديگر کسانی بودند که پس از مدتی ايران را ترک کردند و يا در ايران به ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند. تنی چند از علمای شيعه جبل عامل نيز به رغم دعوت های چند باره حکومت صفوی هرگز به ايران گام ننهادند. مهاجرت فقيهان عاملی به ايران موجب چيرگی فقيهان در حکومت صفوی شد و اين چيرگی پيامدهای بسيار داشت.
1- محمد بن مکی ملقب به شمس الدين، از بزرگان علمای اماميه که افقه فقها بود و در دوران سلطنت "برقوق" به فتوای قاضی برهان الدينمالکی و عبادبن جماعه به قتل رسيد و به شهيد اول مشهور شد.
در نهم جمادی الاول 786 در دمشق اولين ولی فقيه و نظريه پرداز ولايت فقيه را گردن زدند
!
"محمد بن مکی» را که به "شهيد اول" در راه ولايت فقيه مشهور شده،
علمای اسلام مرتد اعلام کردند و حاکم دمشق او را مروج جنگ شيعه- سنی اعلام کرد.
بخش دوم نگاهی به کتاب "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل لبنان به ايران- درعصر صفوی» را به نخستين تئوريسين "ولايت فقيه" اختصاص داده ايم که پس از اين تئوری پردازی مذهبی، پيرانه سر، خود را نايب امام و "ولی فقيه" بازمی يابد و با همين مسئوليت شروع به صدور فتوا می کند و نمايندگان خود را برای شهرها و ولايات بر می گزيند و حکم انتصاب می دهد. او در يکی از روستاهای جبل عامل بدنيا آمده بود و "محمدبن مکی" نام داشت. در کتاب "مهاجرت علمای شيعه جبل عامل..." حتی ادعا می شود که از هزار عالم و مجتهد دوران درجه اجتهاد گرفته بود!
"مهدی فراهانی منفرد" در 70 صفحه اول کتاب تحقيقی خود بسيار می کوشد تا از محمد بن مکی، که او را "شهيد اول" (در راه نظريه ولايت فقيه) می نامند، يک چهره مبارز در برابر حکومت "مماليک" دمشق بسازد و به نرخ روز در جمهوری اسلامی چشم بر فتواهای او برای کشتن اين و آن و حتی "مريدان" خود او که منتقدش شده بودند بپوشد!
ما از اين 70 صفحه، گزارش اين شماره پيک هفته را تهيه کرده ايم و در آن سرانجام تلخ محمد مکی را بيرون کشيده ايم. سرانجامی که با فتوای روحانيون ديگر و هم عصر او رقم زده شد. نه تنها اين، بلکه برخی مريدان سابق خود او که از صف هوادارانش بيرون زده بودند، دادخواست و ادعانامه ای بنام "صورت مجلس" تهيه کرده و نزد علمای عصر و حکومت مماليک فرستادند و زمينه محاکمه و حکم "ارتداد" مکی را فراهم ساختند. اختلاف درونی ميان هوادران مکی، با فتوائی اوج می گيرد که محمد مکی برای قتل يکی از نزديک ترين مريدان خود می دهد و برآشفتگی در صفوف هوادارانش را موجب می شود. تقابل فتواهای مذهبی و مرزبندی های دينی ميان طيف گسترده شاخه های مختلف مذهبی در دين اسلام و... همگی دست به دست هم داد و سرانجام تلخ "محمد بن مکی" را که از علمای شيعه دوران بود رقم زد. ابتدا فتوای اعدام او صادر شد، سپس يکسال در حبسش نگهداشتند تا توبه کند. يکی مرجع زمان مدعی شد که "مکی" در زندان توبه کرده است، اما مرجع ديگری که قاضی القضات بود به اين ادعا اعتنائی نکرده و چون ديگر مراجع و حتی هوادران مکی نيز از اين قاضی حمايت می کردند، اجرای حکم را فرمان داد. مکی را با شمشير کشتند. سپس برای سنگسار به دارش آويختند و سرانجام نيز او را سوزاندند. ريشه های روحانيون شيعه که در دوران صفويه به ايران فراخوانده شدند تا مروج تشييع درايران شوند، به اين حوادث باز می گردد. حال گزارش را بخوانيد:
محمدبن مکی ملقب به شهيد اول در روستای جزين لبنان بدنيا آمد. حوالی سالهای 720- 729. در سال 750 از جبل عامل راهی عراق شد و در "حله" که مرکز بزرگ علمی شيعه بود، برای ادامه تحصيل مذهبی مستقر شد. چند سال بعد، از حله راهی بغداد شد و در سال 758 از فقيه شافعی اجازه اجتهاد گرفت. به دمشق و مصر رفت و سپس راهی مکه و مدينه شد. در تمام اين سفرها و اقامت ها از علمای وقت اجازه اجتهاد گرفت و گفته می شود جمعا نزد 40 فقيه زمان درس خواند و از 70 مرجع تقليد سنی اجازه اجتهاد گرفت. در بسياری از رشته تحصيل کرد، از جمله "علم سحر" را نيز فرا گرفت. نقل است که وی را هزار فقيه زمان که مرجع مذاهب پنجگانه بودند تائيد و اجازه اجتهاد به او دادند!
محمدبن مکی را نخستين فقيه شيعه می دانند که از جبل عامل برخاست و درجهان اسلام پايگاه علمی بلند يافت.
محمد بن مکی در سال 760 به جزين بازگشت و برای دانش مذهبی در اطراف او جمع شدند. اين آغاز نقش جبل عامل در تاريخ شيعه بود. يکی از دستآوردهای محمدبن مکی طرح نظريه ولايت فقيه بود. او در هيچ کتابی بطور جداگانه به موضوع ولايت فقيه نپرداخته، اما در مقدمه کتاب ذکری الشيعه در سال 784 به آن اشاره کرد. در کتاب المعه الدمشقيه در سال 782 نيز مسئله ولايت فقيه را مطرح می کند. دراين کتاب مجموعه از فتواهای وی وجود دارد که بر بنياد ولايت فقيه صادر شده است. خمس به نايب عام امام، يعنی فقيه جامع الشرايط در همين کتاب طرح شد، همچنان که برای نخستين بار عبارت "فقيه جامع الشرايط" را وارد فقه شيعه کرد.
بدين سان "مکی» نخستين کسی بود که دعوی نيابت مهدی را کرد و گفت بدون حضور شخص وی نمی توان نماز آدينه برپا داشت. او جمع آوری خمس و زکات را وظيفه نايب امام دانست و از اين طريق بصورت پيشوای شيعيان در آمد که در ميان ايشان نايب امام زمان و زمينه ساز ظهور وی بود. محمد مکی ولايت فقيه را هموار کننده ظهور امام زمان دانست. پس از مدتی با همين انديشه نخست در شهرهای مجاور مناطق کوهستانی دست بکار شد و دور از چشم حکومت دمشق در آن نواحی از جانب خود نايبانی را برای طرابلس و ديگر شهرها تعيين کرد. اين نايبان نشر انديشه های محمد مکی در باره ولايت فقيه را شروع کردند. از جمله نايبان اسم و رسم دار و برگزيده محمد مکی، "تقی الدين خيامی» بود، که بعدها خود بر ضد محمد مکی قيام و برای دستگيری و محاکمه وی با حکومت همکاری کرد.
شماری نيروی جنگی نيز در اطراف محمد مکی جمع شدند و او را تشويق به قيام کردند. آنها همه در جريان يک شورش کشته شدند. والی دمشق در فرمانی که در سال 764 درباره محمد مکی، نظرات و پيروان او می دهد نه تنها منطقه تحت نفوذ او را مشخص می کند، بلکه اشاره به تدارک جنگ شيعيان عليه سنی ها نيز می کند. عنوان آن فرمان "توقيع طويل به منع اهل صيدا و بيروت و اعمال آنها از اعتقاد رافضيه و شيعه و ممانعت از ايشان" تقريبا قلمرو نفوذ محمد مکی را نشان ميدهد. پيروان محمد مکی خون اهل سنت را حلال می شمردند و نکاح متعه (تملک موقت زنان- چیزی شبیه صیغه کم مدت) را مباح می دانستند. آنها را بعنوان قيام کنندگان عليه حکوم مماليک سرکوب و قتل عام کردند. گفته می شود گورستانی در جاده نبطيه- قريه نطبيه- وجود دارد که همه طرفداران محمد مکی پس از سرکوب و کشتار در آن دفن شدند. از جمله ياران مشهور محمد مکی که گردن زده شد "عرفه" نام داشت و در طرابلس گردنش را زدند. محمد مکی نيز خود سرانجام از سوی حکومت مماليک دستگير شد و با فتوای فقهای سنی وقت تسليم دادگاه شد.
يکی از ياران و همراهان پرآوازه محمد مکی بنام "محمد يالوشی» به حکم محمد مکی و به جرم ادعای پيامبری و استقلال از مکی کشته شد. بعدها طرفداران و مريدان يالوشی، برای دستگيری و محاکمه محمدمکی با حکومت مماليک دمشق همکاری کردند. در راس اين مريدان؛ جانشين يالوشی بنام "تقی الدين خيامی» قرار داشت که افشای محمد مکی و نظراتش در ميان مردم را آغاز کرد و سپس "يوسف بين يحيی» که شاگرد "خيامی» نه تنها اين افشاگری را دنبال کرد؛ بلکه با تهيه صورت مجلسی حاوی دستورات محمد مکی در مقام ولايت فقيه آن را در صيدا و بيروت و سپس دمشق به داوری نهاد.
اين صورت مجلس که احکام ولايت فقيه را در بر داشت بعنوان سند محکوميت محمد مکی به امضای هفتاد تن از پيروان خود او نيز رسيد. (ظاهرا اين مريدان، پس از کشته شدن "محمد يالوشی» به فتوای محمد مکی و فتواهائی که در همين زمينه مکی عليه مريدان طالب دلائل فتواهای وی شده بودند، عليه مکی آن صورت مجلس را تهيه کرده بودند.) اين صورت مجلس را که توسط روحانيون و مريدان شيعه مکی تهيه شده بود، از سوی يکهزار فقيه سنی نيز امضاء شد و اين يعنی حکم قتل مکی بود. آنها که اين صورت مجلس را امضاء کردند حکم به مرتد شناخته شدن محمد مکی، اولين ولی فقيه شيعه دادند. از آنجا که رسم بود- براساس مذهب شافعی- مرتدان و زنديقان را يکسال مهلت توبه بايد داد، محمد مکی را به جرم ارتداد از دين و طرح ولايت فقيه برای يکسال زندانی کردند. پس از يکسال قاضی "برهان الدين شافعی» فتوا داد که "محمد مکی» توبه کرده است، اما يک قاضی ديگر بنام "مالکی» اين فتوا را رد کرده و فتوای اعدام محمدمکی را به جرم ارتداد صادر کرد. ميان اين دو فتوا، علمای وقت فتوای مالکی را تائيد کردند و مردمی که در کتاب "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران" آنها را متعصبان معرفی می شوند؛ از فتوای دوم حمايت کردند. بدين ترتيب اولين ولی فقيه را در نهم جمادی الاول 786 با شمشير گردن زدند و سپس جنازه اش را برای سکنسار به دار آويختند و سپس سوزاندند.
تبرائيانشکم پاره کردندتا تشيع را درايران حاکم کردند!دومين تئوريسين ولايت فقيه را در کعبه دستگير كردندو تحويل تختگاه عثمانی دادند كه در 55 سالگی، پس از اعدام شد "شهيد ثانی"ريشه های ترور، قتل عام، قتل زنجيره ای، ناصبی کشی، تئوری "نصر بالرعب"، تلاش برای تبديل جمهوری به حکومت اسلامی و سرانجام، دولتی که بنام دولت "هولاکوست" بر سرکار است، از دل اين تاريخ 200 ساله بيرون آمده است.
آنچه می خوانيد بخش سوم گزارشی است که از کتاب "مهاجرت روحانيون شيعه از جبل عامل به ايران در دوران صفويه" تهيه کرده ايم. کتاب را "مهدی فراهانی مفرد" بر مبنای تحقيقی که دراين باره کرده نوشته است. کتاب در 216 صفحه و در سال 1377 در ايران از سوی انتشاراتی امير کبير منتشر شده اما در شماری کم و بسرعت نيز ناياب شده است. مطالعه کتاب نشان ميدهد که نويسنده و تحقيق کننده نه تنها خود از مذهبيون است، بلکه با گرايش به حکومت شيعه و تمجيد از روحانيون جبل عامل که در همين جهت کوشيده اند دست به تحقيق زده است، اما عليرغم همه ملاحظاتی که کرده و همه گرايشاتش به حکومت ولائی که در متن کتاب مشهود است، ناچار به انتشار مستنداتی شده که اتفاقا ارزش کتاب در همين مستندات است. از جمله درباره بيگانه بودن روحانيون شعيه جبل عامل با فرهنگ و ادب و زبان ايرانی و فارسی و شيفتگی آنها به زبان و فرهنگ عرب. و يا اشاره به چند شهرکوچک ايران که تا قبل از صفويه شيعه نشين بوده و بقيه ايران تماما سنی مذهب. و باز اين که شعيه با شمشير شاه اسماعيل اول و جنايات "تبرائيان" بر ايران حاکم شد و مردم از وحشت مرگ آن را قبول کردند. تبرائيان جلوی مردم را می گرفتند و می گفتند بگو از دشمنان علی -"سنی ها"- تبرا می جوئی! و اگر چنين نمی گفتند درجا شکم آنها را پاره می کردند!
درهمين کتاب می خوانيم که چگونه يک مجتهد جبل عاملی بنام "محقق کرکی" عملا بر دربار صفوی حکومت می کرده است.
بخش ديگری از کتاب، اشاراتی مختصر به ارتش قزلباش شاه اسماعيل می کند که در جمهوری اسلامی نيز 28 سال است تلاش می کنند آن را تبديل به چنين ارتشی کنند و بعنوان حافظ و مدافع انقلابی که ديگر از آن نشانی باقی نمانده آن را تبديل به قزلباش سلطنت ولی فقيه کنند.
تئوريسين های ولايت امر در غياب امام زمان که در ادامه اش رسيده ايم به ولايت فقيه هر يک سرنوشتی مشترک باهم يافتند. محمد مکی همانگونه که در شماره گذشته پيک هفته خوانديد با استدلال به طرح نظراتی خارج از دين به ارتداد متهم و با شمشير گردن زده شد و شيعيان طرفدار ولايت فقيه و از جمله درکتاب فراهانی مفرد او را "شهيد اول" لقب داده اند. دومين تئوريسين ولايت فقيه و حکومت نايب امام زمان را عثمانی ها در کعبه دستگير و به تختگاه امپراطوری برده و کشتند. محقق کرکی را هم که بر سلطنت حکومت می کرد، رقبا و مخالفانش او را در دربار صفوی زهر دادند و کشتند.
ريشه های آن تفکری که قتل زنجيره ای کرد، قتل عام زندانيان سياسی را ترتيب داد و تئوری "نصر بالرعب" و يا "ناصبی کشی" را در جمهوری اسلامی دوره رهبری علی خامنه ای راه انداخت، آن فجايع را در حمله به کوی دانشگاه راه انداخت و اکنون دولت را در اختيار گرفته و خود را مجهز به تئوری های دوران نازی ها در آلمان کرده درتاريخ 200 ساله ای بايد جستجو کرد که در کتاب "مهاجرت روحانيون جبل عامل به ايران عصر صفوی" رد پای آن پيداست. آن تفکر آشنائی که با بهره گيری از تجربه پيش و پس از انقلاب 57 اکنون شبکه مداحان و تيم های ترور را سازمان داده و آماده عمليات است و موش های اطلاعاتی خود را در تمام ارگان های نظامی و غير نظامی جمهوری اسلامی جاسازی کرده، از اين گذشته بهره می گيرد. اين گذشته، شجره ايست که از دل آن سعيد امامی ها بيرون آمدند، حسن عباسی ها و زحيم پور ازغدی پورها از آن نشخوار می کنند و امثال مصباح يزدی و ديگران وديگران از آن بهره می گيرند.
به مجموعه اين انگيزه هاست که کتاب تحقيقاتی فراهانی مفرد را در سه گزارش خلاصه کرديم و اينک بخش سوم آن را می خوانيد:
تاريخ 200 ساله شيعه شدن ايران ها با شمشير
نخستين مرحله مهاجرت از جبل عام لبنان به ايران با آمدن شيخ علی کرکی مشهور به محقق کرکی و شاگردان و مريدان "شهيد ثالث" آغاز شد. از جمله شيخ حسين حارثی و پسرش محمد عاملی مشهور به شيخ بهائی. شيخ حسين حارثی از برجسته ترين شاگردان شيخ علی کرکی بود که او را بزرگترين دانشمند شيعه می شناسند. شيخ حسين حارثی سفر نامه ای به توصيه شيخ علی کرکی درباره مهاجرت از جبل عام به ايران نوشت که تنها گزارش مکتوب از ماجرای مهاجرت علمای شيعه از جبل عام لبنان به ايران است. آنها زندگی خود در جبل عامل را زندگی تحت فشار و ستم گزارش کرده اند و مهاجرت از جبل عامل به ايران را مانند هجرت پيامبر از مکه!
شيخ حسين حارثی که زندگی در جبل عامل را زندگی در محاصره ستم گزارش کرده است، درباره مهاجرت به ايران ابتدا و بی آنکه ذکر کند طلا و نقره ای را که همراه داشته از کجا آورده بوده، می نويسد:
" در اولين روز ماه ربيع الاول به خرم آباد وارد شديم. مورد آزار کردها قرار گرفتيم و بخشی از دارائی ما به غارت رفت. هرچه نقره داشتيم ربودند و هرچه طلا داشتيم بردند و اسبان ما را سوار شدند و هر ظرفی که داشتيم برداشتند و جامه ها و خلعت ها و زيورهای ما را بر خود مباح دانستند. راه طی کرديم تا به اصفهان رسيديم و در آن شهر(پايتخت صفويه) محکم و استوار منزل کرديم. مردمان اهل و صالحی در آنجا ديديم. هر روز زندگی در اصفهان با هزار روز برابر است. بخاطر وجود نعمت فراوان از عبادت به حداقل معمول از نماز و روزه قانعم و هيهات که حق آن را به تمامی به جای آورم. با لذات و کامروائی ها از پرداختن به علم دور مانده و از علم چيزی برايم نمانده است."
او پس از چند سال و در 40 سالگی از ايران گريخت و به بحرين رفت. به بهانه حج از شاه صفوی اجازه گرفت و از ايران خارج شد و ديگر بازنگشت و به پسرش "شيخ بهائی" نوشت: "اگرخواهان دنيائی به هند برو، اگر دين خود را می خواهی به بحرين بيا و اگر هيچ يک را نمی خواهی در ايران بمان."
مرحله دوم مهاجرت از جبل عامل به ايران، بصورت يک موج بزرگ آغاز شد. فقهای شيعه جبل عام به سوی ايران سرازير شدند و در اصفهان، مشهد، قزوين، اردبيل و قم و ديگر شهرها ساکن شدند. تاکنون نام 90 تن آنان شناخته شده است. آنها دراين شهرها به مقام هائی چون پيش نماز، شيخ الاسلامی، صدارت، وزارت و مهمتر از همه به مقام پيشوائی مذهبی جامعه ايران که يک مقام غير رسمی اما پرقدرت بود رسيدند. آنها در سلطنت شاه عباس متصدی بسياری از امور شدند و حتی به صدارت و وزارت رسيدند و به مقام پراعتبار مجتهدالزمانی يا خاتم المجتهدينی رسيدند. و اين در دورانی است که مريدان و لشکريان شاه اسماعيل هرگز گمان به مرگ او نداشتند. يک جهانگرد ونيزی می نويسد: "مسلمانان (اهل سنت) می گويند: "لااله الا الله محمد رسول الله" اما ايرانيان می گويند"لا اله الا الله، اسماعيل ولی الله" و سپاهيان شاه اسماعيل او راجاويدان می دانند."
شکست اسماعيل از سلطان سليم عثمانی در نبرد چالدران اين پندارها را در هم ريخت و از اين پس او در چشم آنان يک انسان معمولی و فانی و غير مصون از خطا شد. شاه اسماعيل که ايرانيان را به زور شمشير شيعه کرد و روحانيون اهل سنت نيز يا شيعه شدند و يا از ايران گريختند، پس از شکست چالدران پنج يا شش سال پياپی زمستان را در تبريز و نخجوان به شکار پرداخت و يا با جوانان خوش آب و رنگ و جام شراب و شعر و موسيقی گذراند و در 10 سال آخر عمر خود يکبار هم رهبری لشگرکشی های صفويان را برعهده نگرفت. از دست رفتن حيثيت شاه در برابر قرلباش ها(ارتش و گارد اسلامی شاه اسماعيل)، تشنج ميان تاجيک ها و ترک ها را افزايش داد.
طبقه روحانيان ايرانی در جدال دو عنصر ترک و تاجيک که از عمده ترين مشکلات اوائل حکومت صفوی بود، با تاجيکان اتحاد و پيوستگی نزديک داشت. برخی از سادات و مقدسان را کشش سياسی نبود و به طور کلی روحانيان معرف سنن ايرانی بودند. تغيير ناگهانی مذهب از تسنن به تشيع در زمان شاه اسماعيل اول ضربه سختی بود که بر بسياری از روحانيان سنی فرود آمد و گروهی نيز گوشمالی ديدند و تبعيد شدند.
پس از شاه عباس، طهماسب يکم که در يازده سالگی بر تخت سلطنت نشست نبوغ، تندی و بی باکی پدر را نداشت و سپردن کار ترويج تشيع را به فقيهان خودی بيش از آن صلاح نديد و ناچار متوجه جبل عامل شد و فقيهان را فراخواند تا مسئوليت ترويج تشيع را به آنها واگذار کند.
از سوی ديگر، اشتياق عالمان شيعه به زندگی در قلمرو يک دولت شيعه مذهب نيز نبايد از نظر دور بماند. رسميت تشيع در ايران و اهتمام صفويان در تبليغ و ترويج آن به طور طبيعی عالمان شيعه را در نقاط مختلف جهان اسلام برانگيخت تا برای گريز از آزار حکومت های غير شيعی و بهره وری از آسودگی و آزادی های مذهبی به قلمرو صفويان بيابند.
عالمان عصر صفوی، بويژه مهاجران عاملی تلاش می کردند تا مشروعيت دولت صفوی را تبيين کنند. پس از هجوم افغان ها و واژگونی دولت صفوی، ديگر باره مشروعيت حکومت همه مدعيان، چه سنی و چه شيعه مورد سئوال قرار گرفت و تصريح شد که آنان غاصب حق شاهان صفوی هستند. بعلاوه کوشش شد تا با برپائی نماز جمعه، حلال دانستن خراج و حتی توجيه اعمال ستمکارانه شاهان صفوی، مشروعيت حکومت ايشان تبيين شود.
در عصر طهماسب توانائی و شايستگی محقق کرکی قدرت و اختيار بی مانندی را در حکومت برای خاتم المجتهدين فراهم آورد. وی در دولت صفوی به منزلت و قدرتی دست يافت که هيچيک از فقيهان مهاجر يا ايرانی هرگز به آن پايه از قدرت و منزلت نرسيدند.
محقق کرکی در مسائل خراج و نماز جمعه به گاه پنهان بودن امام زمان با عالمان ديگر درگير شد. افزايش قدرت و نفوذ کرکی در دربار طهماسب، دشمنی امرای دولت صفوی را نيز به همراه داشت. پس از مرگ "محقق کرکی" که گفته می شود درباريان به او زهر دادند، شاه طهماسب چون لازم ديد جای خالی وی را با انتصاب فرد ديگری پر کند، تاکيد کرد که مجتهد جبل عامل می خواهد. بعداز محقق کرکی، موضوع نيابت امام غايب(ولايت فقيه که تئوری آن در جبل عامل توسط محمدمکی تدوين شده بود- مراجعه کنيد به شماره گذشته پيک هفته-) همواره مطرح بود ولی کسانی که از سوی شاهان صفوی برای اين مقام نامزد می شدند هرگز قدرت و اقتدار او را بدست نيآوردند.
در واپسين روزگاران حکومت صفويان علامه محمدباقر مجلسی يکی از با نفوذترين علمان عصر صفوی که در عهد سليمان و حسين صفوی شيخ الاسلام اصفهان بود بعنوان نايب امام غايب شاه سلطان حسين صفوی را نايب خود قرار داد و به نام وی خطبه خواند. مجلسی نيز خود فقيهی از تبار عامليان بود. مجلسی رساله ای نگاشت و در آن به ترجمه و شرح 14 حديث از ائمه پرداخت. اين احاديث درباره ظهور امام زمان و علائم و نشانه های آن بود و به همين سبب به "رساله ظهوريه" ناميده شد.
اگر چه مجلسی قدرتی در حد محقق کرکی در دربار صفويه بدست آورد، اما نفوذ وی با نفوذ کرکی به شيوه ای بنيادين متفاوت بود. مجلسی در زمان شاه سلطان حسين بدليل ضعف و ناتوانی شاه به چنان نفوذی بعنوان فقيه برجسته عصر دست يافت.
علمای شيعه عصر صفوی اين عقيده را القا می کردند که دولت صفوی تا ظهور حضرت صاحب الزمان پايدار خواهد ماند و برای اين منظور از روايات و احاديث و حساب جمل سود می بردند. درميان آنان اين گرايش وجود داشت که دولت صفوی را با دولت مهدی موعود هم سنجی کنند و به نوعی دولت صفوی را با آن پيوند دهند. آنان درتلاش بودند تا دولت صفوی را بعنوان دولتی معرفی کنند که ظهورش توسط پيشوايان شيعه پيش بينی شده و همان دولت است که آمال و آرزوهای شيعيان را برآورده خواهد کرد. آنها همچنين بر اين عقيده بودند که دولت صفوی با ظهور حضرت مهدی موعود پيوند خورده و تا ظهور آن حضرت پايدار خواهد ماند.
شهيد ثانی دنبال کننده و تبيين کنده مسئله ولايت فقيه، با آنکه مريدان خود را به ايران فرستاد، خود هرگز به ايران نيآمد. او به سرزمين های مختلف سفر کرد و مفتی عام و مرجع کل بود و هر فرقه را موافق مذهب خود فتوی می داد. وی 55 سال عمر کرد و بسيار از اوقات از بيم مخالفان متعصب، پنهانی زندگی می کرد تا اينکه يکبار نزد سلطان عثمانی از وی سعايت شد و سلطان وی را فراخواند. کرکی برای پنهان شدن راهی خانه خدا "کعبه" شد ولی در همانجا دستگير و زندانی شد و سپس به تختگاه عثمانيان فرستاده شد و بدست آنان کشته شد.
شهيد ثانی تلاش هايی برای فراهم آوردن چارچوب نظری يک حکومت شيعه انجام داد و در آثار خويش ديدگاه های نوينی در باره حکومت فقيه و توسعه اختيارات وی ارائه کرد.
نخستين و شايد بنيادی ترين پيامد مهاجرت فقيهان جبل عامل به ايران نقشی بود که آنها در توسعه و پيشبرد تشيع درايران برعهده گرفتند. هنگامی که دولت صفوی درايران استقرار يافت تشيع فقط در چند شهر کوچک ايران مانند ساوه، آوه، قم، ری، ورامين و چند منطقه ديگر رواج داشت و بسياری از مردم ايران بر مذهب تسنن بودند. صفويان با استفاده از شيوه های گوناگون، درمدت نزديک به 200 سال توانستند تشيع را در کشور چيرگی بخشند. شيوه صفويان برای ترويج تشيع هم سياسی بود و هم مذهبی: ايراد خطبه ها، برقراری کلاس های درس، نگارش کتاب ها. اما هرگز نبايد اين حقيقت را ناديده گرفت که شمشير اسماعيل يکم و سختگيری و زورمداری او در ابتدای کار اصلی ترين ابزار ارائه تشيع به مردم ايران بود. به راه افتادن دسته هايی بنام "تبرائيان" در کوچه و بازار برای دريدن سينه آنان که از دشمنان علي(سنی ها) تبرا نمی جستند از جمله سياست های زورمدارانه شاه اسماعيل در ترويج تشيع بود. همه عاميليان از محقق کرکی گرفته، که در رد سنيان کتاب نگاشت و رساله های زيادی را در فقيه شيعه تاليف کرد و شاگردان بسياری پرورد تاعلامه محمد باقر مجلسی که گفته اند تنها رساله "حق اليقين" او 70 هزار تن از سنيان سوريه را به مذهب تشيع درآورد، دراين روند سهم و نقش بسيار داشتند و به شيوه های گوناگون در پيشبرد و توسعه تشيع کمک کردند.
درپايان بی مناسبت نيست اشاره ای داشته باشيم به زمينه ای که شايد بتوان آن را پيامد نژادی مهاجرت عامليان به ايران خواند. مهاجران عاملی خود در ايران بر نژاد و زادگاه خود تاکيد ويژه ای داشتند. عالمان ايرانی نيز چون درتمام مراحل زندگی و دانش اندوزی با زبان عربی سروکارداشتند زير نفوذ اين فرهنگ قرار گرفتند. اگر يکی از راه های آشنائی با فرهنگ هر ملت آموختن تاريج، زبان وادب و جست و جو در آئين ها و باورهای ذوقی وفکری آن ملت باشد، گروه ياد شده چنان در ارتباط با زبان و فرهنگ عربی بودند که کشش نژادی ويژه ای در آنان پديد نمی آمد. از آقا حسين خوانساری مجتهد معروف و متنفذ دوران شاه سليمان که ازتربيت يافتگان مکتب مهاجران بود پرسيدند: "آيا اين حديث که دنيا پيش از اين خلقت در دست ايرانيان بوده است درست است يانه؟ وی در پاسخ به طعنه گفت که نه تنها پيش از اين خلفت چنين بوده، بلکه پس از آن نيز جهان در دست خران است."
شاه اسماعيل يکم برای خود قدرت الهی قائل بود و روحانيون نزد او بی اعتبار بودند، اما شاه طهماسب برای ياری گرفتن از روحانيون جهت ترويج تشيع و آموزش شيعه به مردم، از جبل عام روحانی وارد ايران کرد. درعصر صفوی يک مقام مذهبی نيمه رسمی با عنوان "خاتم المجتهدين" يا "مجتهد الزمانی» وجود داشت. دارنده اين عنوان در حکومت صفوی نايب امام زمان دانسته می شد و شاهان صفوی خود را نايب او قلمداد می کردند و بطور غير مستقيم خود را نايب امام زمان به شمار می آوردند و به اين ترتيب موضوع غصب حکومت که شيعه آن را متعلق به امامان خود می داند از ميان برداشته می شد. هم بنيانگذاران و هم دارندگان عنوان "خاتم المجتهدين" در تمامی دوران حکومت صفوی – جز در دو مورد- فقيهان جبل عامل بودند.
دشوار بتوان تصور کرد، در هيچ دهه ای از تاريخ معاصر ايران، باندازه فاصله ده ساله ميان دو دهه 70 و 80 درايران کتاب تاريخی و خاطرات منتشر شده و نسل جديد کشور اينگونه مشتاق گذشته خويش به آن مراجعه کرده باشند. اين رويکرد، يک خودشناسی ملی را برای دو نسل جوان و ميانه سال ايران ممکن ساخته است، که اثرات آن را در هر تحولی که در آينده درايران روی دهد شاهد خواهيم بود. اين بازشناسی ملی و هويتی عليرغم همه کارشکنی های حکومتی پيش رفته و سد سانسور، تبليغات و تحريفات مسجدی و تلويزيونی حکومت را دريده است. توان ما برای روشن کردن چراغ های راهنما در گذرگاه های چهار ضلعی تاريخ معاصر و بويژه تاريخ 5 دهه اخير ايران محدود است، اما در آنچه قادر بوده ايم کوتاهی نکرده ايم. از دوران شاه گفتيم و از فجايع، جنايات، فساد درباری و پوسيدگی نظام استوار بر يک کودتای خونين بنام "28 مرداد". عقب تر رفتيم. از روی کار آمدن شاه نوشتيم. نه از خودمان و يا تاريخ نويسان، بلکه از زبان همسر رضاشاه و مادر محمدرضا شاه تا جای تکذيب و انکار نباشد. هنوز فصولی از کتاب خاطرات مادر شاه و مادر فرح همسر آخرين شاه ايران باقی مانده است که در آينده خواهيم نوشت. بويژه فصل "کودتاسازان و کودتاگران" مورد نظر ماست، چرا که اوضاع نظامی شده حاکميت جمهوری اسلامی چنين نگاهی را به گذشته اجتناب ناپذير کرده است. هم آخرين شاه و هم پدرش، با آنکه فرماندهی قشون و سپاه و ارتش و قزاق ها را برعهده داشتند، هميشه با کابوس کودتا زيستند. خواهيم نوشت!
از سالهای آستانه انقلاب و سپس سالهای اول پيروزی انقلاب نوشتيم. از کتاب خاطرات حاج عراقی، کتاب تاريخ حوزه علميه قم و کتاب خاطرات «عزت شاهی» اولين سربازجو در جمهوری اسلامی. از نقش آفرينی مجاهدين خلق و سياست های بنيان برباد ده آنها نوشتيم و پاس دو طرفه ای که آنها از يکسو و ارتجاع مذهبی و مسلط شده بر زندان اوين و بخشی از حاکميت، از سوی ديگر به هم دادند و دست قدرت های بزرگ در پشت سر هر دو آنها بود. نبايد اجازه داد حوادث تاريخی فراموش شوند، همچنان که نبايد اجازه داد دستگاه های تبليغاتی جمهوری اسلامی به سبک و نيت و سود خود اين حوادث را تفسير کرده و به خورد مردم بدهند. نسل امروز، بايد از حوادثی که نسل ميانه ايران از سر گذرانده بياموزد، اگر چنين نشود، فردا حزب کمونيست کارگری همان نقشی را درايران ايفاء خواهد کرد که کنفدراسيون دانشجوئی و انواع گروه های خلق الساعه مائوئيست در ابتدای پيروزی انقلاب 57 ايفاء کردند. در آمل جمهوری شورائی برپا کردند، در ترکمن صحرا حکومت خلقی و در کارخانه ها به ستيز با سنديکاها رفتند زيرا آنها را عقب مانده و شوراها را جانشين انقلابی آنها می دانستند. مجاهدين خلق و چپ انديشانی که اکنون در مهاجرت زير پرچم های سرخ سينه می زنند و بر طبل تحريم- حتی رد ضرورت حمایت از دکترمعین درانتخابات ریاست جمهوری- و توصيه به انفجار و جنگ چريکي( مقاله های فردی بنام "کوروش عرفانی» و يا "کوروش گلنام" را در همين ارتباط ها در سايت های وابسته به راه کارگر مثل پیک ایران و ... و يا متمايل به حزب کمونيست کارگری در مهاجرت بخوانيد) می کوبند، اگر از تاريخ نياموخته اند، بهتر است در مهاجرت ابدی بمانند، تا اينکه نقش آفرين دوباره حوادث سالهای اول انقلاب بهمن درايران آينده شوند.
اما حاکميت و روحانيت. درباره نقش آنها در ايران و در انقلاب 57 تاريخی ترين سخن ها رواست. رويکردی که نسل جوان ايران به بازشناسی تاريخ شيعه و روحانيت در ايران پيدا کرده را نه فقط به فال نيک بايد گرفت، بلکه موهبتی اجتماعی بايد تلقی کرد. همانگونه که انقلاب به خود آنها نيز امکان داد يکديگر را بازشناسند و فراتر از آن، از حوزه ها بيرون آمده و جامعه و جهان و مردمی را بازشناسند که با آنها در ارتباط نبودند.
بدين ترتيب است که کوشش ما برای انتشار پيک هفته با تکيه بر نکات و انگيزه های اشاره شده در بالا ادامه دارد و بسيار خرسنديم که در طول سه هفته ای که پيک هفته بدليل فشار اخبار سياسی منتشر نشد، اين همه پيام و پرسش دراين ارتباط دريافت داشتيم. بويژه با تاکيد بر ادامه مطالب تاريخی که منتشر می کنیم.
هم از کتاب عزت شاهی هنوز مطالبی برای انتشار داريم و هم از ديگر کتاب های تاريخی که تاکنون منتشر کرده ايم. اما دراين شماره، با توجه به حوادث لبنان، انگيزه ارتباط روحانيت حاکم جمهوری اسلامی در حفظ و گسترش ارتباطش با روحانيون لبنان، خطر بالا گرفتن امکان وقوع يک جنگ مذهبی در منطقه، ميان شيعيان و سنی ها و ادعاهائی که در اين هفته و به مناسبت عيد غدير در ايران شد، می خواهيم در اين ارتباط مطلبی را منتشر کنيم. اکنون که جمهوری اسلامی تاريخ ايران را از صفويه به بعد به رسميت می شناسد و عيد غدير را تبديل کرده اند به مراسم تاجگذاری و چنان سخن می گويند که گوئی ايرانی اساسا "شيعه" از خشت افتاده است، چرا نبايد در اين ارتباط نوشت؟
کتاب تحقيقی بسيار با ارزشی در سال 1377 در تهران منتشر شد. اين کتاب با نام "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران" تنها در 1500 شماره توسط انتشاراتی امير کبير منتشر شد و پس از آن نيز تجديد چاپ نشد. يافتن و تهيه کردن آن در ايران، اکنون تقريبا ناممکن است. کتاب خيلی زود تمام شد و يا جمع کردند که تمام شود! نويسنده و محقق کتاب "مهدی فراهانی منفرد" است و کتاب در 216 صفحه. آن را در فاصله دو شماره قبلی و فعلی پيک هفته برای ما ارسال داشتند تا معرفی کنيم و اکنون می خواهيم چنين کنيم.
دراين شماره پيک هفته مقدمه اين کتاب را می خوانيد که چکيده و "لُب" مطلب است: شيعه کردن ايرانی ها به زور شمشير، لت و پار شدن و قتل و آوارگی روحانيون سنی ايران و سپس وارد کردن روحانی شيعه از جبل عامل لبنان به ايران و پناه دادن آنها در کنار دربار صفويه. ماجرای روحانيون سيد و آل پيامبر، از همينجا آغاز شد. از لبنان به اصفهان و سپس از اصفهان به تهران! اين مقدمه را فعلا بخوانيد تا در شماره های بعد بخش های ديگری از اين کار تحقيقی را منتشر کنيم:
آغاز کوچ از لبنان به ايران
دوران فرمانفروائی دودمان صفوی بر ايران اهميتی چند سويه دارد. يکپارچگی سياسی ايران که پس از سرنگونی حکومت ساسانی از دست رفته بود، يکبار ديگر به دست صفويان فراهم آمد. مهم ترين پديده ای که با آغاز حکومت صفويان در ايران رخ نمود رسمی شدن تشيع و چيرگی تدريجی اين مذهب در سراسر ايران بود. تلاش حکومت صفوی برای ترويج و توسعه مذهب تشيع در آغاز اين حکومت با شور و شعار بسيار همراه بود. شمشير اسماعيل يکم بيش از هر عامل ديگری در دگرگونی مذهب بسياری از مردم قلمرو او موثر بود و تيغ "تبرائيان" در دوری جستن سنيان ايران از مذهب خويش نقش بنيادی داشت. اما حکومت صفوی رفته رفته به اين حقيقت پی برد که با شمشير می توان مردم را به ترک مذهب تسنن و پذيرش تشيع واداشت ولی ترويج بنيادی تشيع و بر آوردن نيازهای مذهبی کسانی که به تشيع گرويده بودند بوسيله ای ديگر نياز دارد. به همين دليل چون با به قدرت رسيدن شاه اسماعيل، بسياری از علمای ايران توسط او کشته و يا از کشور رانده شده بودند، تکيه به روحانيونی ايرانی موجود در کشور و قدرت بخشيدن به آنان درکشاکش درگيری های ترک ها و تاجيک ها در حکومت، نه ممکن بود و نه به سود صفويان. به همين دليل دولت صفوی تصميم گرفت همان شيوه ای را پيش بگيرد که حکومت سربداران برای دعوت از شهيد اول به ايران و ترويج و توسعه تشيع به کار برده بود. در نتيجه، تربيت يافتگان مکتب علمی شهيد اول را از جبل عامل به ايران فراخواند. البته علمای شيعه از عراق و بحرين نيز به ايران کوچ کردند ولی هم از نظر گستردگی دامنه مهاجرت علمای جبل عامل و هم از نظر نقش و جايگاهی که درحکومت صفوی يافتند می توان مهاجرت از جبل عامل را طيف و جريان اصلی مهاجرت به ايران دانست.
برخی علمای شيعه جبل عامل در عصر اسماعيل يکم به مناطق همجوار امپراتوری صفوی کوچ کردند و از آنجا پيوندهائی با حکومت شيعه ايران برقرار کردند ولی نه حکومت صفوی ميخواست همه علمای جبل عامل را برای ترويج تشيع به ايران فراخواند و نه شخصيت اسماعيل يکم که خود را دارای منزلتی نيمه الهی می دانست جائی برای ابراز وجود آنان می گذاشت.
درزمان پادشاهی طهماسب فراخوانی اين علمان به ايران از سياست های اصلی دولت شد و "شاه دين پناه" دست آنان را در کارهای حکومتی باز گذاشت. از اين زمان مهاجرت گسترده علمای جبل عامل به ايران آغاز شد و تا پايان حکومت صفوی ادامه يافت.
...
نکته اساسی اين فصل گذشته از مسائل مربوط به رشد و گسترش و دوام تشيع در جبل عامل، ترسيم چهره نهضت علمی شيعه و شناساندن پيشوای اصلی اين نهضت، شهيد اول (1)است. آن مکتب فقهی شهيد اول با توجه به شرايط سياسی، فرهنگی و اقتصادی سرزمين خود بنياد نهاد به جنبه های سياسی و حکومتی توجه داشت و به فقيهان شيعه در امور سياسی اختيارات ويژه ای می داد. فقيهانی که بعدها به ايران آمدند از همين سنت پيروی کردند و با گسترش و تبيين آن از سوی ديگر برای تبيين مشروعيت حکومت تلاش کردند. اين مکتب فقهی پيش از عصر صفوی نيز يک بار مورد توجه حکومت سربداران قرار گرفته بود و خواجه علی مويد سربداری کوشيده بود با آوردن شهيد اول به ايران، تشيع فقاهتی را در برابر جناح صوفيان در نهضت سربداران تقويت و ترويج کند. مهاجرت علمای جبل عامل به ايران در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول تعداد اندکی از عامليان به ايران آمدند و در مرحله دوم مهاجرت اوج و گستردگی چشمگير يافت.
مهاجران به دو گروه، نخست گروهی که با صفويان همگامی و سازگاری نشان دادند و دوم مهاجرانی که به شيوه های گوناگون به ناهمگامی و ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند.
در منابع عصر صفوی شواهدی مبنی بر وجود يک مقام مذهبی نيمه رسمی با عنوان "خاتم المجتهدين" يا "مجتهد الزمانی» ديده می شود. دارنده اين عنوان در حکومت صفوی نايب امام زمان دانسته می شد و شاهان صفوی خود را نايب او قلمداد می کردند. با توجه به اين رابطه، شاه صفوی به طور غير مستقيم نايب امام زمان به شمار می آمد و به اين ترتيب موضوع غصب حکومت که شيعه آن را متعلق به امامان خود می داند از ميان برداشته می شد. هم بنيانگذاران و هم دارندگان اين عنوان در تمامی دوران حکومت صفوی – جز در دو مورد- فقيهان جبل عامل بودند و همين مقام به آنان نقش و اهميت ويژه می داد. فقيهانی چون محقق کرکی در آثار خود کوشيدند تا بر نقش انحصاری فقيه جامع الشرايط به عنوان نايب عام امام غايب که در مکتب فقهی شهيد اول نيز مورد توجه قرار گرفته بود تاکيد کنند. محقق کرکی از اين طريق کوشيد که مقام پيشوائی جامعه شيعه را بدست آورد و دراين مسير مخالفت هائی را در ميان ديگر علمای شيعه برانگيخت. محقق کرکی و ديگران کوشيدند تا در آثار خود در بررسی موضوعاتی چون مشروعيت خراج و يا مشروعيت برپائی نماز جمعه، فقيه جامع الشرايط را نايب عام امام قلمداد کنند و گرفتن خراج و برپائی نماز جمعه را در زمان غيب امام مشروع بدانند.
مهاجرانی که با حکومت صفوی سازگاری و همگامی نشان دادند، گذشته از عهده دار شدن مقام خاتم المجتهدينی و رسيدن به مقام های شيخ الاسلامی، صدرات، قضاوت و حتی وزارت دراين حکومت کوشيدند به طور نظری و به شيوه های گوناگون حکومت صفوی را در چشم رعايايش مشروع جلوه دهند. آنان چنين نمودند که حکومت صفوی با دولت امام عصر پيوند خواهد خورد. آنان حتی گفتند که ائمه شيعه ظهور دولت صفوی را پيش بينی کرده بودند.
گروه ديگر کسانی بودند که پس از مدتی ايران را ترک کردند و يا در ايران به ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند. تنی چند از علمای شيعه جبل عامل نيز به رغم دعوت های چند باره حکومت صفوی هرگز به ايران گام ننهادند. مهاجرت فقيهان عاملی به ايران موجب چيرگی فقيهان در حکومت صفوی شد و اين چيرگی پيامدهای بسيار داشت.
1- محمد بن مکی ملقب به شمس الدين، از بزرگان علمای اماميه که افقه فقها بود و در دوران سلطنت "برقوق" به فتوای قاضی برهان الدينمالکی و عبادبن جماعه به قتل رسيد و به شهيد اول مشهور شد.
در نهم جمادی الاول 786 در دمشق اولين ولی فقيه و نظريه پرداز ولايت فقيه را گردن زدند
!
"محمد بن مکی» را که به "شهيد اول" در راه ولايت فقيه مشهور شده،
علمای اسلام مرتد اعلام کردند و حاکم دمشق او را مروج جنگ شيعه- سنی اعلام کرد.
بخش دوم نگاهی به کتاب "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل لبنان به ايران- درعصر صفوی» را به نخستين تئوريسين "ولايت فقيه" اختصاص داده ايم که پس از اين تئوری پردازی مذهبی، پيرانه سر، خود را نايب امام و "ولی فقيه" بازمی يابد و با همين مسئوليت شروع به صدور فتوا می کند و نمايندگان خود را برای شهرها و ولايات بر می گزيند و حکم انتصاب می دهد. او در يکی از روستاهای جبل عامل بدنيا آمده بود و "محمدبن مکی" نام داشت. در کتاب "مهاجرت علمای شيعه جبل عامل..." حتی ادعا می شود که از هزار عالم و مجتهد دوران درجه اجتهاد گرفته بود!
"مهدی فراهانی منفرد" در 70 صفحه اول کتاب تحقيقی خود بسيار می کوشد تا از محمد بن مکی، که او را "شهيد اول" (در راه نظريه ولايت فقيه) می نامند، يک چهره مبارز در برابر حکومت "مماليک" دمشق بسازد و به نرخ روز در جمهوری اسلامی چشم بر فتواهای او برای کشتن اين و آن و حتی "مريدان" خود او که منتقدش شده بودند بپوشد!
ما از اين 70 صفحه، گزارش اين شماره پيک هفته را تهيه کرده ايم و در آن سرانجام تلخ محمد مکی را بيرون کشيده ايم. سرانجامی که با فتوای روحانيون ديگر و هم عصر او رقم زده شد. نه تنها اين، بلکه برخی مريدان سابق خود او که از صف هوادارانش بيرون زده بودند، دادخواست و ادعانامه ای بنام "صورت مجلس" تهيه کرده و نزد علمای عصر و حکومت مماليک فرستادند و زمينه محاکمه و حکم "ارتداد" مکی را فراهم ساختند. اختلاف درونی ميان هوادران مکی، با فتوائی اوج می گيرد که محمد مکی برای قتل يکی از نزديک ترين مريدان خود می دهد و برآشفتگی در صفوف هوادارانش را موجب می شود. تقابل فتواهای مذهبی و مرزبندی های دينی ميان طيف گسترده شاخه های مختلف مذهبی در دين اسلام و... همگی دست به دست هم داد و سرانجام تلخ "محمد بن مکی" را که از علمای شيعه دوران بود رقم زد. ابتدا فتوای اعدام او صادر شد، سپس يکسال در حبسش نگهداشتند تا توبه کند. يکی مرجع زمان مدعی شد که "مکی" در زندان توبه کرده است، اما مرجع ديگری که قاضی القضات بود به اين ادعا اعتنائی نکرده و چون ديگر مراجع و حتی هوادران مکی نيز از اين قاضی حمايت می کردند، اجرای حکم را فرمان داد. مکی را با شمشير کشتند. سپس برای سنگسار به دارش آويختند و سرانجام نيز او را سوزاندند. ريشه های روحانيون شيعه که در دوران صفويه به ايران فراخوانده شدند تا مروج تشييع درايران شوند، به اين حوادث باز می گردد. حال گزارش را بخوانيد:
محمدبن مکی ملقب به شهيد اول در روستای جزين لبنان بدنيا آمد. حوالی سالهای 720- 729. در سال 750 از جبل عامل راهی عراق شد و در "حله" که مرکز بزرگ علمی شيعه بود، برای ادامه تحصيل مذهبی مستقر شد. چند سال بعد، از حله راهی بغداد شد و در سال 758 از فقيه شافعی اجازه اجتهاد گرفت. به دمشق و مصر رفت و سپس راهی مکه و مدينه شد. در تمام اين سفرها و اقامت ها از علمای وقت اجازه اجتهاد گرفت و گفته می شود جمعا نزد 40 فقيه زمان درس خواند و از 70 مرجع تقليد سنی اجازه اجتهاد گرفت. در بسياری از رشته تحصيل کرد، از جمله "علم سحر" را نيز فرا گرفت. نقل است که وی را هزار فقيه زمان که مرجع مذاهب پنجگانه بودند تائيد و اجازه اجتهاد به او دادند!
محمدبن مکی را نخستين فقيه شيعه می دانند که از جبل عامل برخاست و درجهان اسلام پايگاه علمی بلند يافت.
محمد بن مکی در سال 760 به جزين بازگشت و برای دانش مذهبی در اطراف او جمع شدند. اين آغاز نقش جبل عامل در تاريخ شيعه بود. يکی از دستآوردهای محمدبن مکی طرح نظريه ولايت فقيه بود. او در هيچ کتابی بطور جداگانه به موضوع ولايت فقيه نپرداخته، اما در مقدمه کتاب ذکری الشيعه در سال 784 به آن اشاره کرد. در کتاب المعه الدمشقيه در سال 782 نيز مسئله ولايت فقيه را مطرح می کند. دراين کتاب مجموعه از فتواهای وی وجود دارد که بر بنياد ولايت فقيه صادر شده است. خمس به نايب عام امام، يعنی فقيه جامع الشرايط در همين کتاب طرح شد، همچنان که برای نخستين بار عبارت "فقيه جامع الشرايط" را وارد فقه شيعه کرد.
بدين سان "مکی» نخستين کسی بود که دعوی نيابت مهدی را کرد و گفت بدون حضور شخص وی نمی توان نماز آدينه برپا داشت. او جمع آوری خمس و زکات را وظيفه نايب امام دانست و از اين طريق بصورت پيشوای شيعيان در آمد که در ميان ايشان نايب امام زمان و زمينه ساز ظهور وی بود. محمد مکی ولايت فقيه را هموار کننده ظهور امام زمان دانست. پس از مدتی با همين انديشه نخست در شهرهای مجاور مناطق کوهستانی دست بکار شد و دور از چشم حکومت دمشق در آن نواحی از جانب خود نايبانی را برای طرابلس و ديگر شهرها تعيين کرد. اين نايبان نشر انديشه های محمد مکی در باره ولايت فقيه را شروع کردند. از جمله نايبان اسم و رسم دار و برگزيده محمد مکی، "تقی الدين خيامی» بود، که بعدها خود بر ضد محمد مکی قيام و برای دستگيری و محاکمه وی با حکومت همکاری کرد.
شماری نيروی جنگی نيز در اطراف محمد مکی جمع شدند و او را تشويق به قيام کردند. آنها همه در جريان يک شورش کشته شدند. والی دمشق در فرمانی که در سال 764 درباره محمد مکی، نظرات و پيروان او می دهد نه تنها منطقه تحت نفوذ او را مشخص می کند، بلکه اشاره به تدارک جنگ شيعيان عليه سنی ها نيز می کند. عنوان آن فرمان "توقيع طويل به منع اهل صيدا و بيروت و اعمال آنها از اعتقاد رافضيه و شيعه و ممانعت از ايشان" تقريبا قلمرو نفوذ محمد مکی را نشان ميدهد. پيروان محمد مکی خون اهل سنت را حلال می شمردند و نکاح متعه (تملک موقت زنان- چیزی شبیه صیغه کم مدت) را مباح می دانستند. آنها را بعنوان قيام کنندگان عليه حکوم مماليک سرکوب و قتل عام کردند. گفته می شود گورستانی در جاده نبطيه- قريه نطبيه- وجود دارد که همه طرفداران محمد مکی پس از سرکوب و کشتار در آن دفن شدند. از جمله ياران مشهور محمد مکی که گردن زده شد "عرفه" نام داشت و در طرابلس گردنش را زدند. محمد مکی نيز خود سرانجام از سوی حکومت مماليک دستگير شد و با فتوای فقهای سنی وقت تسليم دادگاه شد.
يکی از ياران و همراهان پرآوازه محمد مکی بنام "محمد يالوشی» به حکم محمد مکی و به جرم ادعای پيامبری و استقلال از مکی کشته شد. بعدها طرفداران و مريدان يالوشی، برای دستگيری و محاکمه محمدمکی با حکومت مماليک دمشق همکاری کردند. در راس اين مريدان؛ جانشين يالوشی بنام "تقی الدين خيامی» قرار داشت که افشای محمد مکی و نظراتش در ميان مردم را آغاز کرد و سپس "يوسف بين يحيی» که شاگرد "خيامی» نه تنها اين افشاگری را دنبال کرد؛ بلکه با تهيه صورت مجلسی حاوی دستورات محمد مکی در مقام ولايت فقيه آن را در صيدا و بيروت و سپس دمشق به داوری نهاد.
اين صورت مجلس که احکام ولايت فقيه را در بر داشت بعنوان سند محکوميت محمد مکی به امضای هفتاد تن از پيروان خود او نيز رسيد. (ظاهرا اين مريدان، پس از کشته شدن "محمد يالوشی» به فتوای محمد مکی و فتواهائی که در همين زمينه مکی عليه مريدان طالب دلائل فتواهای وی شده بودند، عليه مکی آن صورت مجلس را تهيه کرده بودند.) اين صورت مجلس را که توسط روحانيون و مريدان شيعه مکی تهيه شده بود، از سوی يکهزار فقيه سنی نيز امضاء شد و اين يعنی حکم قتل مکی بود. آنها که اين صورت مجلس را امضاء کردند حکم به مرتد شناخته شدن محمد مکی، اولين ولی فقيه شيعه دادند. از آنجا که رسم بود- براساس مذهب شافعی- مرتدان و زنديقان را يکسال مهلت توبه بايد داد، محمد مکی را به جرم ارتداد از دين و طرح ولايت فقيه برای يکسال زندانی کردند. پس از يکسال قاضی "برهان الدين شافعی» فتوا داد که "محمد مکی» توبه کرده است، اما يک قاضی ديگر بنام "مالکی» اين فتوا را رد کرده و فتوای اعدام محمدمکی را به جرم ارتداد صادر کرد. ميان اين دو فتوا، علمای وقت فتوای مالکی را تائيد کردند و مردمی که در کتاب "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران" آنها را متعصبان معرفی می شوند؛ از فتوای دوم حمايت کردند. بدين ترتيب اولين ولی فقيه را در نهم جمادی الاول 786 با شمشير گردن زدند و سپس جنازه اش را برای سکنسار به دار آويختند و سپس سوزاندند.
تبرائيانشکم پاره کردندتا تشيع را درايران حاکم کردند!دومين تئوريسين ولايت فقيه را در کعبه دستگير كردندو تحويل تختگاه عثمانی دادند كه در 55 سالگی، پس از اعدام شد "شهيد ثانی"ريشه های ترور، قتل عام، قتل زنجيره ای، ناصبی کشی، تئوری "نصر بالرعب"، تلاش برای تبديل جمهوری به حکومت اسلامی و سرانجام، دولتی که بنام دولت "هولاکوست" بر سرکار است، از دل اين تاريخ 200 ساله بيرون آمده است.
آنچه می خوانيد بخش سوم گزارشی است که از کتاب "مهاجرت روحانيون شيعه از جبل عامل به ايران در دوران صفويه" تهيه کرده ايم. کتاب را "مهدی فراهانی مفرد" بر مبنای تحقيقی که دراين باره کرده نوشته است. کتاب در 216 صفحه و در سال 1377 در ايران از سوی انتشاراتی امير کبير منتشر شده اما در شماری کم و بسرعت نيز ناياب شده است. مطالعه کتاب نشان ميدهد که نويسنده و تحقيق کننده نه تنها خود از مذهبيون است، بلکه با گرايش به حکومت شيعه و تمجيد از روحانيون جبل عامل که در همين جهت کوشيده اند دست به تحقيق زده است، اما عليرغم همه ملاحظاتی که کرده و همه گرايشاتش به حکومت ولائی که در متن کتاب مشهود است، ناچار به انتشار مستنداتی شده که اتفاقا ارزش کتاب در همين مستندات است. از جمله درباره بيگانه بودن روحانيون شعيه جبل عامل با فرهنگ و ادب و زبان ايرانی و فارسی و شيفتگی آنها به زبان و فرهنگ عرب. و يا اشاره به چند شهرکوچک ايران که تا قبل از صفويه شيعه نشين بوده و بقيه ايران تماما سنی مذهب. و باز اين که شعيه با شمشير شاه اسماعيل اول و جنايات "تبرائيان" بر ايران حاکم شد و مردم از وحشت مرگ آن را قبول کردند. تبرائيان جلوی مردم را می گرفتند و می گفتند بگو از دشمنان علی -"سنی ها"- تبرا می جوئی! و اگر چنين نمی گفتند درجا شکم آنها را پاره می کردند!
درهمين کتاب می خوانيم که چگونه يک مجتهد جبل عاملی بنام "محقق کرکی" عملا بر دربار صفوی حکومت می کرده است.
بخش ديگری از کتاب، اشاراتی مختصر به ارتش قزلباش شاه اسماعيل می کند که در جمهوری اسلامی نيز 28 سال است تلاش می کنند آن را تبديل به چنين ارتشی کنند و بعنوان حافظ و مدافع انقلابی که ديگر از آن نشانی باقی نمانده آن را تبديل به قزلباش سلطنت ولی فقيه کنند.
تئوريسين های ولايت امر در غياب امام زمان که در ادامه اش رسيده ايم به ولايت فقيه هر يک سرنوشتی مشترک باهم يافتند. محمد مکی همانگونه که در شماره گذشته پيک هفته خوانديد با استدلال به طرح نظراتی خارج از دين به ارتداد متهم و با شمشير گردن زده شد و شيعيان طرفدار ولايت فقيه و از جمله درکتاب فراهانی مفرد او را "شهيد اول" لقب داده اند. دومين تئوريسين ولايت فقيه و حکومت نايب امام زمان را عثمانی ها در کعبه دستگير و به تختگاه امپراطوری برده و کشتند. محقق کرکی را هم که بر سلطنت حکومت می کرد، رقبا و مخالفانش او را در دربار صفوی زهر دادند و کشتند.
ريشه های آن تفکری که قتل زنجيره ای کرد، قتل عام زندانيان سياسی را ترتيب داد و تئوری "نصر بالرعب" و يا "ناصبی کشی" را در جمهوری اسلامی دوره رهبری علی خامنه ای راه انداخت، آن فجايع را در حمله به کوی دانشگاه راه انداخت و اکنون دولت را در اختيار گرفته و خود را مجهز به تئوری های دوران نازی ها در آلمان کرده درتاريخ 200 ساله ای بايد جستجو کرد که در کتاب "مهاجرت روحانيون جبل عامل به ايران عصر صفوی" رد پای آن پيداست. آن تفکر آشنائی که با بهره گيری از تجربه پيش و پس از انقلاب 57 اکنون شبکه مداحان و تيم های ترور را سازمان داده و آماده عمليات است و موش های اطلاعاتی خود را در تمام ارگان های نظامی و غير نظامی جمهوری اسلامی جاسازی کرده، از اين گذشته بهره می گيرد. اين گذشته، شجره ايست که از دل آن سعيد امامی ها بيرون آمدند، حسن عباسی ها و زحيم پور ازغدی پورها از آن نشخوار می کنند و امثال مصباح يزدی و ديگران وديگران از آن بهره می گيرند.
به مجموعه اين انگيزه هاست که کتاب تحقيقاتی فراهانی مفرد را در سه گزارش خلاصه کرديم و اينک بخش سوم آن را می خوانيد:
تاريخ 200 ساله شيعه شدن ايران ها با شمشير
نخستين مرحله مهاجرت از جبل عام لبنان به ايران با آمدن شيخ علی کرکی مشهور به محقق کرکی و شاگردان و مريدان "شهيد ثالث" آغاز شد. از جمله شيخ حسين حارثی و پسرش محمد عاملی مشهور به شيخ بهائی. شيخ حسين حارثی از برجسته ترين شاگردان شيخ علی کرکی بود که او را بزرگترين دانشمند شيعه می شناسند. شيخ حسين حارثی سفر نامه ای به توصيه شيخ علی کرکی درباره مهاجرت از جبل عام به ايران نوشت که تنها گزارش مکتوب از ماجرای مهاجرت علمای شيعه از جبل عام لبنان به ايران است. آنها زندگی خود در جبل عامل را زندگی تحت فشار و ستم گزارش کرده اند و مهاجرت از جبل عامل به ايران را مانند هجرت پيامبر از مکه!
شيخ حسين حارثی که زندگی در جبل عامل را زندگی در محاصره ستم گزارش کرده است، درباره مهاجرت به ايران ابتدا و بی آنکه ذکر کند طلا و نقره ای را که همراه داشته از کجا آورده بوده، می نويسد:
" در اولين روز ماه ربيع الاول به خرم آباد وارد شديم. مورد آزار کردها قرار گرفتيم و بخشی از دارائی ما به غارت رفت. هرچه نقره داشتيم ربودند و هرچه طلا داشتيم بردند و اسبان ما را سوار شدند و هر ظرفی که داشتيم برداشتند و جامه ها و خلعت ها و زيورهای ما را بر خود مباح دانستند. راه طی کرديم تا به اصفهان رسيديم و در آن شهر(پايتخت صفويه) محکم و استوار منزل کرديم. مردمان اهل و صالحی در آنجا ديديم. هر روز زندگی در اصفهان با هزار روز برابر است. بخاطر وجود نعمت فراوان از عبادت به حداقل معمول از نماز و روزه قانعم و هيهات که حق آن را به تمامی به جای آورم. با لذات و کامروائی ها از پرداختن به علم دور مانده و از علم چيزی برايم نمانده است."
او پس از چند سال و در 40 سالگی از ايران گريخت و به بحرين رفت. به بهانه حج از شاه صفوی اجازه گرفت و از ايران خارج شد و ديگر بازنگشت و به پسرش "شيخ بهائی" نوشت: "اگرخواهان دنيائی به هند برو، اگر دين خود را می خواهی به بحرين بيا و اگر هيچ يک را نمی خواهی در ايران بمان."
مرحله دوم مهاجرت از جبل عامل به ايران، بصورت يک موج بزرگ آغاز شد. فقهای شيعه جبل عام به سوی ايران سرازير شدند و در اصفهان، مشهد، قزوين، اردبيل و قم و ديگر شهرها ساکن شدند. تاکنون نام 90 تن آنان شناخته شده است. آنها دراين شهرها به مقام هائی چون پيش نماز، شيخ الاسلامی، صدارت، وزارت و مهمتر از همه به مقام پيشوائی مذهبی جامعه ايران که يک مقام غير رسمی اما پرقدرت بود رسيدند. آنها در سلطنت شاه عباس متصدی بسياری از امور شدند و حتی به صدارت و وزارت رسيدند و به مقام پراعتبار مجتهدالزمانی يا خاتم المجتهدينی رسيدند. و اين در دورانی است که مريدان و لشکريان شاه اسماعيل هرگز گمان به مرگ او نداشتند. يک جهانگرد ونيزی می نويسد: "مسلمانان (اهل سنت) می گويند: "لااله الا الله محمد رسول الله" اما ايرانيان می گويند"لا اله الا الله، اسماعيل ولی الله" و سپاهيان شاه اسماعيل او راجاويدان می دانند."
شکست اسماعيل از سلطان سليم عثمانی در نبرد چالدران اين پندارها را در هم ريخت و از اين پس او در چشم آنان يک انسان معمولی و فانی و غير مصون از خطا شد. شاه اسماعيل که ايرانيان را به زور شمشير شيعه کرد و روحانيون اهل سنت نيز يا شيعه شدند و يا از ايران گريختند، پس از شکست چالدران پنج يا شش سال پياپی زمستان را در تبريز و نخجوان به شکار پرداخت و يا با جوانان خوش آب و رنگ و جام شراب و شعر و موسيقی گذراند و در 10 سال آخر عمر خود يکبار هم رهبری لشگرکشی های صفويان را برعهده نگرفت. از دست رفتن حيثيت شاه در برابر قرلباش ها(ارتش و گارد اسلامی شاه اسماعيل)، تشنج ميان تاجيک ها و ترک ها را افزايش داد.
طبقه روحانيان ايرانی در جدال دو عنصر ترک و تاجيک که از عمده ترين مشکلات اوائل حکومت صفوی بود، با تاجيکان اتحاد و پيوستگی نزديک داشت. برخی از سادات و مقدسان را کشش سياسی نبود و به طور کلی روحانيان معرف سنن ايرانی بودند. تغيير ناگهانی مذهب از تسنن به تشيع در زمان شاه اسماعيل اول ضربه سختی بود که بر بسياری از روحانيان سنی فرود آمد و گروهی نيز گوشمالی ديدند و تبعيد شدند.
پس از شاه عباس، طهماسب يکم که در يازده سالگی بر تخت سلطنت نشست نبوغ، تندی و بی باکی پدر را نداشت و سپردن کار ترويج تشيع را به فقيهان خودی بيش از آن صلاح نديد و ناچار متوجه جبل عامل شد و فقيهان را فراخواند تا مسئوليت ترويج تشيع را به آنها واگذار کند.
از سوی ديگر، اشتياق عالمان شيعه به زندگی در قلمرو يک دولت شيعه مذهب نيز نبايد از نظر دور بماند. رسميت تشيع در ايران و اهتمام صفويان در تبليغ و ترويج آن به طور طبيعی عالمان شيعه را در نقاط مختلف جهان اسلام برانگيخت تا برای گريز از آزار حکومت های غير شيعی و بهره وری از آسودگی و آزادی های مذهبی به قلمرو صفويان بيابند.
عالمان عصر صفوی، بويژه مهاجران عاملی تلاش می کردند تا مشروعيت دولت صفوی را تبيين کنند. پس از هجوم افغان ها و واژگونی دولت صفوی، ديگر باره مشروعيت حکومت همه مدعيان، چه سنی و چه شيعه مورد سئوال قرار گرفت و تصريح شد که آنان غاصب حق شاهان صفوی هستند. بعلاوه کوشش شد تا با برپائی نماز جمعه، حلال دانستن خراج و حتی توجيه اعمال ستمکارانه شاهان صفوی، مشروعيت حکومت ايشان تبيين شود.
در عصر طهماسب توانائی و شايستگی محقق کرکی قدرت و اختيار بی مانندی را در حکومت برای خاتم المجتهدين فراهم آورد. وی در دولت صفوی به منزلت و قدرتی دست يافت که هيچيک از فقيهان مهاجر يا ايرانی هرگز به آن پايه از قدرت و منزلت نرسيدند.
محقق کرکی در مسائل خراج و نماز جمعه به گاه پنهان بودن امام زمان با عالمان ديگر درگير شد. افزايش قدرت و نفوذ کرکی در دربار طهماسب، دشمنی امرای دولت صفوی را نيز به همراه داشت. پس از مرگ "محقق کرکی" که گفته می شود درباريان به او زهر دادند، شاه طهماسب چون لازم ديد جای خالی وی را با انتصاب فرد ديگری پر کند، تاکيد کرد که مجتهد جبل عامل می خواهد. بعداز محقق کرکی، موضوع نيابت امام غايب(ولايت فقيه که تئوری آن در جبل عامل توسط محمدمکی تدوين شده بود- مراجعه کنيد به شماره گذشته پيک هفته-) همواره مطرح بود ولی کسانی که از سوی شاهان صفوی برای اين مقام نامزد می شدند هرگز قدرت و اقتدار او را بدست نيآوردند.
در واپسين روزگاران حکومت صفويان علامه محمدباقر مجلسی يکی از با نفوذترين علمان عصر صفوی که در عهد سليمان و حسين صفوی شيخ الاسلام اصفهان بود بعنوان نايب امام غايب شاه سلطان حسين صفوی را نايب خود قرار داد و به نام وی خطبه خواند. مجلسی نيز خود فقيهی از تبار عامليان بود. مجلسی رساله ای نگاشت و در آن به ترجمه و شرح 14 حديث از ائمه پرداخت. اين احاديث درباره ظهور امام زمان و علائم و نشانه های آن بود و به همين سبب به "رساله ظهوريه" ناميده شد.
اگر چه مجلسی قدرتی در حد محقق کرکی در دربار صفويه بدست آورد، اما نفوذ وی با نفوذ کرکی به شيوه ای بنيادين متفاوت بود. مجلسی در زمان شاه سلطان حسين بدليل ضعف و ناتوانی شاه به چنان نفوذی بعنوان فقيه برجسته عصر دست يافت.
علمای شيعه عصر صفوی اين عقيده را القا می کردند که دولت صفوی تا ظهور حضرت صاحب الزمان پايدار خواهد ماند و برای اين منظور از روايات و احاديث و حساب جمل سود می بردند. درميان آنان اين گرايش وجود داشت که دولت صفوی را با دولت مهدی موعود هم سنجی کنند و به نوعی دولت صفوی را با آن پيوند دهند. آنان درتلاش بودند تا دولت صفوی را بعنوان دولتی معرفی کنند که ظهورش توسط پيشوايان شيعه پيش بينی شده و همان دولت است که آمال و آرزوهای شيعيان را برآورده خواهد کرد. آنها همچنين بر اين عقيده بودند که دولت صفوی با ظهور حضرت مهدی موعود پيوند خورده و تا ظهور آن حضرت پايدار خواهد ماند.
شهيد ثانی دنبال کننده و تبيين کنده مسئله ولايت فقيه، با آنکه مريدان خود را به ايران فرستاد، خود هرگز به ايران نيآمد. او به سرزمين های مختلف سفر کرد و مفتی عام و مرجع کل بود و هر فرقه را موافق مذهب خود فتوی می داد. وی 55 سال عمر کرد و بسيار از اوقات از بيم مخالفان متعصب، پنهانی زندگی می کرد تا اينکه يکبار نزد سلطان عثمانی از وی سعايت شد و سلطان وی را فراخواند. کرکی برای پنهان شدن راهی خانه خدا "کعبه" شد ولی در همانجا دستگير و زندانی شد و سپس به تختگاه عثمانيان فرستاده شد و بدست آنان کشته شد.
شهيد ثانی تلاش هايی برای فراهم آوردن چارچوب نظری يک حکومت شيعه انجام داد و در آثار خويش ديدگاه های نوينی در باره حکومت فقيه و توسعه اختيارات وی ارائه کرد.
نخستين و شايد بنيادی ترين پيامد مهاجرت فقيهان جبل عامل به ايران نقشی بود که آنها در توسعه و پيشبرد تشيع درايران برعهده گرفتند. هنگامی که دولت صفوی درايران استقرار يافت تشيع فقط در چند شهر کوچک ايران مانند ساوه، آوه، قم، ری، ورامين و چند منطقه ديگر رواج داشت و بسياری از مردم ايران بر مذهب تسنن بودند. صفويان با استفاده از شيوه های گوناگون، درمدت نزديک به 200 سال توانستند تشيع را در کشور چيرگی بخشند. شيوه صفويان برای ترويج تشيع هم سياسی بود و هم مذهبی: ايراد خطبه ها، برقراری کلاس های درس، نگارش کتاب ها. اما هرگز نبايد اين حقيقت را ناديده گرفت که شمشير اسماعيل يکم و سختگيری و زورمداری او در ابتدای کار اصلی ترين ابزار ارائه تشيع به مردم ايران بود. به راه افتادن دسته هايی بنام "تبرائيان" در کوچه و بازار برای دريدن سينه آنان که از دشمنان علي(سنی ها) تبرا نمی جستند از جمله سياست های زورمدارانه شاه اسماعيل در ترويج تشيع بود. همه عاميليان از محقق کرکی گرفته، که در رد سنيان کتاب نگاشت و رساله های زيادی را در فقيه شيعه تاليف کرد و شاگردان بسياری پرورد تاعلامه محمد باقر مجلسی که گفته اند تنها رساله "حق اليقين" او 70 هزار تن از سنيان سوريه را به مذهب تشيع درآورد، دراين روند سهم و نقش بسيار داشتند و به شيوه های گوناگون در پيشبرد و توسعه تشيع کمک کردند.
درپايان بی مناسبت نيست اشاره ای داشته باشيم به زمينه ای که شايد بتوان آن را پيامد نژادی مهاجرت عامليان به ايران خواند. مهاجران عاملی خود در ايران بر نژاد و زادگاه خود تاکيد ويژه ای داشتند. عالمان ايرانی نيز چون درتمام مراحل زندگی و دانش اندوزی با زبان عربی سروکارداشتند زير نفوذ اين فرهنگ قرار گرفتند. اگر يکی از راه های آشنائی با فرهنگ هر ملت آموختن تاريج، زبان وادب و جست و جو در آئين ها و باورهای ذوقی وفکری آن ملت باشد، گروه ياد شده چنان در ارتباط با زبان و فرهنگ عربی بودند که کشش نژادی ويژه ای در آنان پديد نمی آمد. از آقا حسين خوانساری مجتهد معروف و متنفذ دوران شاه سليمان که ازتربيت يافتگان مکتب مهاجران بود پرسيدند: "آيا اين حديث که دنيا پيش از اين خلقت در دست ايرانيان بوده است درست است يانه؟ وی در پاسخ به طعنه گفت که نه تنها پيش از اين خلفت چنين بوده، بلکه پس از آن نيز جهان در دست خران است."
0 Comments:
Post a Comment
<< Home