آتش کاروان
سال پوری، سال اخوان كاروان با صدای دلكش شعر بيژن ترقی
كاروان، از جاودانه هائی است كه در سالهای افسردگی پس از كودتای 28 مرداد بيژن ترقی سرود و دلكش خواند. از كاروان رفته آرزوها، آتشی برجای مانده بود و از آنها كه برخاك افتاده بودند و يا از كشور گريخته بودند نشانی. دلكش در اوج رسائی صدايش آن را خواند و با آنكه ترانه غمگين است، او چنان آن را خواند كه تهاجم و اعتراض را هم با خود به همراه داشت. كاروان رفته بود. مصدق در احمد آباد، روزبه و فاطمی در ميدان تيرباران، هزار هزار در بند فرمانداری نظامی و زير فشار، مطبوعات در توقيف، خيابان ها دراندوه، زمستان ها چنان سرد كه بقول اخوان كسی برای پاسخ سلام نيز سر از گريبان بر نمی داشت. شاه مسرور و مغرور، ژنرال های كودتاچی تاج و ستاره روی شانه هايشان اضافه می كردند و كودتا سازان انگليسی و امريكا چمدان ها را بسته و به انگلستان و امريكا بازگشته بودند. اين كاروان، محصول آن دوران و آن سالهاست. حالا گوش كنيد
آتشی ز کاروان ، جدا مانده
،این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شراره ، تنها ،مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد ،به سوز خود سازدسوزد
از جفای دوران ،فتنه و ، بلای توفان
فنای او خواهد
،به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم
با این گرمیِ جان ،در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم ؟
با این جان لرزان ،با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم ؟
می سوزم گر چه با بی پروایی ،می لرزم بر خود از این تنهایی
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم
آتشین خو هستی سوزم ،شعله جانی بزم افروزم
بی پناهی ، محفل آرا ،بزم افروزی ، تیره روزمآ آ آ آ آ
بخت سبک عنان اگرم همرهی کند ،چو گرد ره ، به بدرقه ی کاروان روم
سر می کشم چو شعله که برخیزم ای دریغ ،کو پای قدرتی که پیِ همرمان روم ؟
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم
!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home