Saturday, May 13, 2006

آتش کاروان

سال پوری، سال اخوان كاروان با صدای دلكش شعر بيژن ترقی
كاروان، از جاودانه هائی است كه در سالهای افسردگی پس از كودتای 28 مرداد بيژن ترقی سرود و دلكش خواند. از كاروان رفته آرزوها، آتشی برجای مانده بود و از آنها كه برخاك افتاده بودند و يا از كشور گريخته بودند نشانی. دلكش در اوج رسائی صدايش آن را خواند و با آنكه ترانه غمگين است، او چنان آن را خواند كه تهاجم و اعتراض را هم با خود به همراه داشت. كاروان رفته بود. مصدق در احمد آباد، روزبه و فاطمی در ميدان تيرباران، هزار هزار در بند فرمانداری نظامی و زير فشار، مطبوعات در توقيف، خيابان ها دراندوه، زمستان ها چنان سرد كه بقول اخوان كسی برای پاسخ سلام نيز سر از گريبان بر نمی داشت. شاه مسرور و مغرور، ژنرال های كودتاچی تاج و ستاره روی شانه هايشان اضافه می كردند و كودتا سازان انگليسی و امريكا چمدان ها را بسته و به انگلستان و امريكا بازگشته بودند. اين كاروان، محصول آن دوران و آن سالهاست. حالا گوش كنيد



آتشی ز کاروان ، جدا مانده
،این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شراره ، تنها ،مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد ،به سوز خود سازدسوزد
از جفای دوران ،فتنه و ، بلای توفان
فنای او خواهد
،به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم
با این گرمیِ جان ،در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم ؟
با این جان لرزان ،با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم ؟
می سوزم گر چه با بی پروایی ،می لرزم بر خود از این تنهایی
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم
آتشین خو هستی سوزم ،شعله جانی بزم افروزم
بی پناهی ، محفل آرا ،بزم افروزی ، تیره روزمآ آ آ آ آ

بخت سبک عنان اگرم همرهی کند ،چو گرد ره ، به بدرقه ی کاروان روم
سر می کشم چو شعله که برخیزم ای دریغ ،کو پای قدرتی که پیِ همرمان روم ؟
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم
من هم ای یاران تنها ماندم ،آتشی بودم ، برجا ماندم

!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home