آرایش گفتار فارسی و پیرایش آن از واژههای بیگانه،
فریدون جنیدی
-->
آرایش گفتار فارسی و پیرایش آن از واژههای بیگانه، یکی از راههای آشتی با خویش و پرهیز از بیگانگی است...در این فهرست؛ برابرهای فارسی واژهها آمده است. بنگرید که اگر بکارگیری این واژهها شما را سودمند می افتد، نرم نرم آنها را بکار گیرید، تا آرام آرام شیوة نامه نگاری ما، ایرانی شود.
واژه تازی (عربی) برابر فارسی
ارتباط پیوند
انظباطی انظبات از ظبط گرفته شده - بازداشتن، بازداشتنی
انعکاس بازتاب
انفرادی جداگانه - تک - یکان یکان
با توجه به با نگرش به
به طور به گونه ای
بودجه هزینه
پارامتر سنجش - ابزار سنجش، آزمون آزمون برجسته
تبدیل کردن برگرداندن، دگرگونی، دگرگون کردن
تحت نظر زیر چشم داشتن
جوانب همه سو
حداقل دست کم- کمینه
خدمات شهری آرایش شهری
خدمت کردن پیشکاری
شخصیت منش
قالب چهارچوب - کالبد
کمیت اندازه
کنترل مهار-
کیفیت چگونگی
مالی مالی - مال فارسی است
محصول درآمد، دست آورد
مطلب خواسته، گفتار
منابع سرچشمه ها
اتخاذ تصمیم تصمیم = پافشاری - بر آن شدن : بر آن شدم که بیایم
احترام گذاشتن آزرم
احساس اندریافت -
اختصاص ویژه کردن
اختیار نیکی خواستن، واگذاشتن کار: تفویض اختیار
اخلاقیات اندیشه ها و آرمان ها
ارایه کردن پیش کشیدن - پیش آوردن
ارتباطات پیوندها
ارجح است بهتر است - شایسته تر است که
از جنبه - از بسیاری جوانب از دیدگاه ... از بسی دیدگاه
استعداد مایه
اسناد در فارسی چک =سند
اشتباه اشتباهات دیگر بینی
اصلی بنیادین
اطلاع رسانی آگهی رسانی
اطلاعات آگهی ها
اطمینان دادن استاماندن استامیدن
اگمانی دادن - پشت گرمی دادن
اعتماد استواری
اعتماد به نفس استواری به خویش
اعضا همپیوندان
اعمال کردن به جا آوردن - کسی را به کاری گماردن چیز دیگری است
اغلب بیشتر
امور مالی کارهای مالی
انتظار می رود چنین چشم دارم ، می داریم
انجام دادن فارسی است
اهداف هدف = آماج
اولویت دادن برتری دادن
اولیه نخستین
ایجاد کردن پدید آوردن
آنقدر چندان
با تجربه آزمایش دیده
بحرانی درهم، درهم و برهم
بخش خصوصی بخش مردمی
بسیاری اوقات بسی زمان ها
بعضی برخی
به خاطر برای
به طور عکس وارونه
پروژه برنامه
تاثیر نشان گذاری
تاکید کردن پای فشردن -
تالیف پدید آوردن - گردآوردن
تامین مالی پیش بینی مالی
تبادل دست به دست کردن
تثوری دیدگاه
تجهیزات ابزارها، مجهز: ابزارمند
تحت تاثیر قرار دادن برانگیختن اندیشه
تحصیلات آموزش
تحویل دادن سپردن
تدارک دیدن پیش بینی کردن - گرد آوردن - گرد کردن
تدارکات پیش سنجیده ها - پیش بینی ها
ترتیب دهی درجه بندی
ترجمه ترجمه فارسی می باشد - مترجم: ترجمان
ترجیح دادن برتر دانستن - برتری دادن
ترکیب کردن در هم آمیختن
ترکیب کردن آمیختن
تشکر کردن سپاسگزاری
تشویق کردن برافروختن، برانگیختن
تصمیم گیری برآن شدن
تصویب پذیرفتن
تصویر نگاره
تضمین کردن گرو پذیرفتن، پذیرفتن کاری ...
تعداد شمار
تعدد چند شماری
تعریف شناساندن
تعیین روشن کردن
تغییر دیگر کردن - دگر کردن - دگرگون
تقریبا نزدیک به
تکنیک روش فنی-فن
تمام همه
تمرکز بر یک چیز، یا یک جا گذاشتن
تنظیم تنظیمات میزان سازی درجه بندی
توسط- به وسیله بر دست - به دست
توسعه گسترش
تولید زادن، زایش، پدید آوردن، ساختن
تولیدی پدید کردن، ساختن، ساختاری، ساختمان
ثبت - ظبط نوشتن - گرفتن
جدول جدول فارسی است
جزییات ریزه کاری ها
جمع گروه، فزاز آوردن.گرد کردن
جنبه از جنبه
حتی تا
حداکثر بیشینه-دست بالا
حس اندریافت -
حساس اندریابنده
حساسیت انگیزش
حقیقی واقعی آنکه یا آنچه هست
حمایت پشتیبانی
حیاتی زیستی
خروجی ورودی بیرون شدن، اندرون شدن - راهرو، راه
خلاصه گزیده
خلاق پدیدآورنده
خلق کردن (ایده) پدیدآوردن، ایده خلق نمی شود. ایده=آرمان
در ارتباط با در برابر - درباره
در حال در زمان - در هنگام
در طی در درازنای
در غیر اینصورت اگر نه چنین - اگر نه چنین باشد، من می روم
در نتیجه برآیند: نتیجه
در نظر گرفتن تکراری
درک کردن دریافتن
رابطه پیوند
سریع باشتاب - زود
سلسله مراتب زنجیره درجه ها
سهیم انباز
سیستم همداد
شرایط بایسته ها - شرط: گرو - در هیچ شرایطی : نادرست است
شرح می دهند می شکافند
شرط تکرار
شرکت کنندگان انبازان - همراهان
شکل گونه
شکل دادن سامان دادن، گونه بخشیدن
صادر صدور بیرون کننده - بیرون دادن - فرستادن فرستنده فرآورده
صادقانه براستی، از روی راستی
صحبت کردن گفت وگو کردن
صداقت روراستی
صدق می کند براست دارد
صفحه رویه
ضروری بایسته
عاطفی واژه عاطفی از عطف می آید یعنی روی کردن
عبارتند از چنین اند
عضو همپیوند
عمده بیشتر
عمل کردن بجا آوردن
عموما همه
عموما همگانی
فراهم کردن آماده ساختن - گردآوردن
فرصت درنگ، فرصت دادن، درنگ دادن، دم گرفتن
فعالیت واژه غلط است، کارکرد، کار و کوشش، سخت کاری
فعلا این دم، واژه نادرست است - فعل یعنی کارکردن، فعلا نادرست است
قابل توجه درخور نگرش
قابل جمع آوری درخور گردآوری
قابل قبول پذیرفتنی
قانون قوانین داد
قضاوت داوری
کافی بسنده - بس
کامل بود، بونده
کاملا دربست
کل همه
کلی همگانی
کمی و کیفی
کمییت
کنترل درشمار آوردن، بازبینی کردن
کیفیت
گاهی اوقات گاهگاه
لازم بایسته
لازمه بایسته بایستگی
لذت برخورداری
لیست فهرست
ماشین آلات و تجهیزات ابزارها، مجهز: ابزارمند
متاسفانه شوربختانه، بدبختانه
متعهد پیماندار
متغیر دیگرگون شونده
متفاوت دیگرگون - دگرگون
متمایل خوابان
متناسب همگون
مثلث متساوی الاضلاع سه گوشه، سه پهلو برابر
مجموع مجموع نادرست است چون جمع مفعول نمی شود
مجموعه مجموع نادرست است چون جمع مفعول نمی شود
محدود کردن دیوار بستن - پای بستن
محدوده دامنه بازه گستره
محصول برآیند
محیط پیرامون
محیط کاری
مدت - بلند مدت زمان - دیر زمان
مدیر – مدیریت کردن کارفرما - کارفرمایی
مربوط وابسته
مربوط می شود بر می گردد
مربی ارمگان - فرهیختار
مرتب کردن درجه بندی
مرسوم بآیین
مسوولیت پاسخگویی
مسیر راه
مسیر بحرانی راه آشفته
مشابه همسان
مشترک یکسان
مشترک همگانی گروهی
مشتری خریدار
مشکل گره کار- دشوار
مشکل دشوار سخت
مشکلات دشواری ها
مصالح ابزارها
مطابق هماهنگ - برابر
مطالعه کردن خواندن
مطرح کردن به میان آوردن بمیان کشیدن
مطلوب - ایده آل آرمانی
معمولا عمل مفعول نمی شود نادرست است
مفهوم دانسته - فهم مفعول نمی شود. - چم گفتار
مقاله گفتار
مقایسه کردن سنجیدن
مقدمه درآمد، پیشگفتار - پیش درآمد
ممکن شدنی
منابع سرچشمه ها
منجر به پایان یافتن به
منظم آراسته
مهم برجسته
موجب موجب گردید
مورد باره
مورد نیاز نیازمند است،
موضوع گفته سخن ... درباره این موضوع: درباره این سخن
موعد مقرر زمان پیش بینی شده
موقعیت جایگاه
نتیجه برآیند
نصب چسباندن، آویختن، برگماردن (برای انسان)
نکات نکته نکته ها فارسی است
هدایت رهنمایی
واحد (هزینه) یگانه
وجود داشتن بودن
وظیفه خویشکاری
دقیق باریک
قطور تناور
در نظر گرفت پنداشت
اثر= کارايي- براي نمونه :
« تخصص شرکت ما در پيشبرد اهداف شما اثر دارد.»(ويرايش:) « کارآزمودگي شرکت ما در پيشرفت آرمانهاي شما کارايي دارد.»
اجمال= کوتاه
اجرا= انجام
احتراما= با بزرگداشت
اخير= پاياني
آدرس=نشاني
ارتباط= پيوند
آرشيو= بايگاني
ارسال= فرستادن
ارجاع= فرستادن
ارائه= پديدارکردن
ارتقاء= بالابردن، پيشرفت
استنتاج= بهره وري، بدست آوردن- براي نمونه: « از صحبت شما به اين شکل استنتاج مي شود که . . . »(ويرايش:)« از سخن شما چنين بدست مي آيد که . . .».يا در جايي ديگر:« از سخن شما چه بهره اي مي توان گرفت.»
استفاده= سود،کاربري، به کارگيري
استعمال دخانيات ممنوع= خواهشمند است سيگار نکشيد
استرداد= بازگرداندن
اصولي= ريشه اي
اصلي ترين= ريشه اي ترين
اطمينان= استواري
اعتماد= پشت گرمي- اين واژه در برخي جايها، کاربرد دارد براي نمونه :« ما نمي توانيم به صحبتهاي شمااعتماد کنيم».(ويرايش:)« ما نمي توانيم به سخنان شما پشت گرم باشيم.»
اعمال نظر= انجام خواسته- براي نمونه:« در اين مورد اعمال نظر کنيد.»(ويرايش:)« در اينباره خواسته خود را به انجام برسانيد.»
اقبال عمومي= رويکرد همگاني
اقليت= کمترين
اکثريت= بيشترين
امتياز= برتري
امتيازات= برتري ها
امکانات= توانايي ها، داشته ها
آن جناب= سرکار
انطباق= برابري
انتخاب= گزينش
اولويت= برتري
اوليه=نخستين
اولين= نخستين
اهم=برجسته ترين
ايام= روزها
ايزد منان= يزدان پيروزگر
ايده= آرمان، ديدگاه
بدين وسيله= چنين، با اين، اين چنين، بدين گونه
بديهي= روشن
به تعداد= به شماره
پاراگراف= بند، بخش
پروژه= برنامه
پروسه= فرآيند
تبليغ= نماياندن، آگهي
تجهيزات= آمادگي ها
تحليل نهايي= واپسين نگرش
تحقيق= پژوهش
تخفيف= کاهش
تسهيلات= ياري ها- اگر درباره « تسهيلات بانک» مي خواهيد بنويسيد، نمي توان آن را دگرگون کرد.مگر آنکه در بانکها واژه « يارانه بانکي » بکار گرفته شود.
تسليت= دلداري، همدردي - براي نمونه:« ما اين مصيبت عظمي را به شما تسليت مي گويييم » (ويرايش:)« ما در اين اندوه بزرگ با شما همدرديم و . . .( در ادامه) . . . اميدواريم اين درد جانگداز را شکيبا باشيد.»
تشکيل= ساختن
تصوير= نگاره
تعداد= شمار، شمارگان
تعرفه= ميزان نامه
تغيير= دگرگوني
تقديرنامه= سپاس نامه
تکيه= پشت دادن- اما در نامه نگاري دگرگون شده و به گونه پشتيبان و پشتيباني بکار گرفته مي شود.
تکميل= بپايان رساندن
تماس= برخورد( تماس تلفني= زنگ زدن)
تمام= همه
تنظيم= هماهنگي
توجهات= نگرش ها
توليد= فرآوري، ساختن
تولد= زادروز
جايزه= پاداش
جاري= روان
جريان= روايي
جلسه= انجمن، نشست
جلب= فراخواني – براي نمونه : « اين کار موجب جلب مشتري مي شود.»(ويرايش:)« اين کار خريداران(و براي کانونهاي خدماتي نيکتر واژه کارفرما مي باشد) بيشتري را بسوي شما فرا مي خواند.»
جنابعالي= سرکار
جهت= روي
حاوي= دربرگيرنده
حاضر= آماده
حسب الامر= بر اساس فرمايش
حضرتعالي= سرکار
حضور= پيشگاه (در حضور شما= در پيشگاه شما )
خدمت= پيشگاه– براي نمونه : « خدمت آن مديريت محترم عرض مي شود که . . . » (ويرايش:)« به پيشگاه سرور گرامي گفته مي شود که . . »
خدمت= پيشکاري – براي نمونه : « . . . تا بتوانيم در اين مورد به شما خدمت کنيم.»(ويرايش:)« . . . تا بتوانيم در اين باره براي شما پيشکاري کنيم.»
خصوص= ويژه
خطاب= سخن( اين نامه خطاب به . . . است= در اين نامه روي سخن با . . .)
خطر= ناگواري
در مقايسه با= در سنجش با
در وجه شما= براي شما
دقيق= درست، تيزنگر
دقت= تيزنگري، درستي
ذيل= زير
ذکر= يادآوري – براي نمونه : « لازم به ذکر است »(ويرايش:)«نياز به يادآوري است.»
ذهن= انديشه
سرويس هاي مشاوره اي= نيرورساني به همراه رايزني(بهتراست دربرخي از جايگزيني ها از واژه هاي بيشتري سود ببريم)
سرويس دهي= توانبخشي
سطح= رويه،پايه، اندازه،تراز
سطح کيفي توليدات= اندازه(پايه) چگونگي فرآورده ها
سطح بالاي فرهنگي= پايه بالاي فرهنگي
سعادت= خوشبختي
سهم= بهر
شاخص= روشن، نمودار
صادقانه= به راستي
صادر= فرستادن- براي نمونه :« اين محصولات را به کشور تاجيکستان صادر کرديم ».(ويرايش:) « اين فرآورده ها را به کشور تاجيکستان فرستاديم .»
صحيح= درست
صرف= به کارگيري، به کارگرفتن
صفحه= برگه، رويه
صلاحديد= نيک خواهانه، بهتر، خوبتر، نيکتر
صميمانه= پايمردانه،به گرمي – براي نمونه : « دست شما را صميمانه مي فشاريم.»(ويرايش:)« دست شما را به گرمي مي فشاريم.» ظرف اين مدت= در اين...( دو ماه) ( در ظرف چند روز= دراين چند روز)
ضمنا= به پيوست، درپيوست، پيوسته
ضمن اينکه= پيوست به اينکه
ضوابط= بندها
طبي= پزشکي
طبعا= به خودي خود
طريق= راه، روش
عبارت= گزاره
عرضه= نمايش
عطف= بازگشت
عطف به ماسبق= بازگشت به نامه پيشين، بازگشت به شماره گذشته، پيرو نامه پيشين
عنوان= پاژنام
فعاليت= کوشش، کارکرد
فرم= پيکر، گونه(به فرمي که= به گونه اي که)
فقط= تنها
فوري= بي درنگ، آني
فوق= ياد شده، بالا-براي نمونه: «مراتب فوق را به استحضار رسانديم.»(ويرايش:) « چگونگي هاي ياد شده(بالا) را به آگاهي رسانديم.»
قابل توجه= درخور نگرش
قبل= پيش
قوام= پايداري
قيمت= بها
کاملا= سراسر
کسب= درآمد
کما في السابق= همچنان ، به مانند گذشته
کمپين تبليغاتي= برنامه آگهي( در خور نگرش براي شرکتهاي آگهي ساز است که به جاي کمپين تبليغاتي از « برنامه آگهي » سود ببرند.)
کميته= گروه، دسته
کليه= همه
کنترل= درشمارآوردن، شمردن
کيفيت= چگونگي
کلا= همگي، سراسري
لازم= بايسته
لازم الاجرا= بايسته انجام است، بايسته است که انجام شود
لحاظ= ديدگاه، ديدار، نگريستن- براي نمونه :« بايد در اين کار کيفيت را حتما لحاظ کنيم »(ويرايش:)« چگونگي را بايد در اينکار نگريستن»
لحاظ کنيد= بنگريد
ليست= فهرست
مبذول فرماييد= فرمان دهيد
مباحثات= گفت و گوها، هم انديشي ها(درگفتارهاي مردمي « بحث = بگو مگو»)
متخصص= کارآزموده ، کاردان، ويژه کار
متمم= پايان بخش
متقاضي= خواستار
متحول= دگرگون
مجبور= ناچار
محوله= سپرده شده
محموله= بار
محاسبه= شمارش
محترم= گرامي، بزرگ(اين واژه براي مردمان کاربرد دارد، و« شرکت محترم» بسيار نادرست است.)
مختصرا= به کوتاهي، گزيده
مخاطبين= ( اين واژه مي تواند براي شنوندگان و يا بينندگان و يا خوانندگان باشد بستگي دارد در چه جايگاهي بکاربرده شود.)
مخاطره= آسيب پذيري – براي نمونه :« با انجام اين کار شرکت به مخاطره مي افتد»(ويرايش:)« با انجام اين کار شرکت آسيب خواهد ديد.»
مختلف= گوناگون
مدير= گرداننده، فرمانده( در تاجيکستان واژه سردار بکار مي رود.)
مذاکرات= گفتگوها
مراتب= چگونگي – براي نمونه :« . . . با توجه به مراتب فوق . . .»(ويرايش:)« . . . با نگرش به چگونگي هاي ياد شده . . .»
مراجعه= بازگشت
مراجعه کردن به جايي= رفتن به جايي
مرسوله= فرستاده
مرسوم= به آئين
مرجوع= بازگشت، پس فرستادن - براي نمونه : « ما محصولات شما را مرجوع مي کنيم.»(ويرايش :)« ما فرآورده هاي شما را باز مي گردانيم»
مسائل= دشواري ها، پرسش ها، نکته ها
مستدعي= خواهشمند
مستقل= بدون وابستگي(بطور مستقل= آزادانه)
مشاوره= رايزني، همپرسي
مشکل= دشوار،دشواري، سختي
مشابه= همانند
مصاحبه= گفت و گو
مصرند= پاي مي فشارند، پافشاري مي کنند
مطالعه= خواندن
معتبر= بنام
معروف= شناخته شده، نامي، نامدار، نامبردار
معادل= برابر
معادل اين مبلغ= برابر اين پول
مفاد= گفتارها
مقدور= شدني
مقبول= پذيرفته
مقامات= سروران
مکتوب= نوشته
منعقده= بسته شده
منطبق= برابر
مواد اوليه= ماده هاي نخستين
موارد= نکته ها
موفق= پيروز
موفقيت نسبي =کمابيش پيروز
موضوع= باره - براي نمونه : « من مي خواهم در مورد اين موضوع صحبت کنم.»(ويرايش:)« من مي خواهم در اين باره گفتگو کنم.» اما در برخي جايها نيازي به کارگيري اين واژه نمي باشد. براي نمونه:« امروز درمورد چه موضوعي صحبت خواهيم کرد؟»(ويرايش:)«امروز درباره چه گفتگو خواهيم کرد؟ »
موجبات= بايسته ها
موثر= کارايي
موجود= هست
موجودي= دارايي
مورخه= از بنياد يک واژه پارسي است. در زبان کهن ايران «ماه روچ» بوده است که اعراب از آن مورخ و پس از آن تاريخ، و آنگاه مورخه ساخته اند. نيازي به کارگيري اين واژه نيست چنانکه براي نمونه مي توان گفت :« در نامه 18 دي ماه شماره . . .»
مؤيِد= بيانگر، نشانگر
مؤيَد باشيد= پيروزباشيد
مهم= برجسته
نتيجه= بازده
نسخه= از بنياد يک واژه پارسي است و عربي شده نسک از زبان پهلوي است.
نسبت= در برابر
نظارت= بازرسي
نهايت= پايان
وظيفه= خويشکاري
همت= تلاش
منبع: بنیاد نیشابور
0 Comments:
Post a Comment
<< Home