Thursday, September 27, 2007

عاقبت استفاده ابزاري حاميان احمدي نژاد از چپ ها - پنجشنبه 5 مهر 1386 [2007.09.27]
همايش "چ مثل چمران؛ بزرگداشت مبارزان جهان وطني" كه روز سه شنبه از سوي حاميان احمدي نژاد در دانشگاه تهران برگزار شد، پس از آنكه مهمانان ويژه اين همايش به استفاده ابزاري از چه‌گوارا و تلاش براي اسلامي كردن اين مبارز كمونيست اعتراض كردند، به طور نيمه‌كاره پايان يافت. اين ماجرا به قدري جنجال برانگيز شد كه حتي نماينده بسيج دانشجويي كه خود برگزار كننده اين برنامه بود، روز چهارشنبه به "تريبون دادن در دانشگاه تهران به كمونيست‌ها" اعتراض كرد.
اين همايش در ادامه تلاش‌هاي جريان حامي احمدي نژاد براي بهره‌گيري از محبوبيت برخي چهره‌هاي مبارز انقلابي همچون "ارنستو چه‌گوارا" و شبيه‌سازي افكار احمدي نژاد و حاميان او با ايده‌هاي چپ‌گرايانه اين مبارزان دهه‌هاي گذشته آمريكاي لاتين برگزار مي‌شد. در حالي كه بسياري از ناظران سياسي معتقدند تمايل احمدي نژاد و حاميان وي به نزديك و شبيه نشان دادن خود با چپ‌هاي آمريكاي لاتين و برقراري رابطه صميمي با رهبران كشورهاي اين قاره همچون چاوس، مورالس، اورتگا و ... بيشتر شبيه استفاده ابزاري از محبوبيت ناشي از مردم‌گرايي اين جريانات است تا گرايش واقعي به آرمان‌هاي عدالت‌طلبانه. از اين رو اتفاقي را كه در روزهاي گذشته در دانشگاه تهران رخ داد، مي‌توان نوعي رسوايي براي تمايل احمدي نژاد و حاميانش در به‌كارگيري اين روش كاذب دانست.
"بسيج دانشجويي دانشگاه تهران و علوم پزشكي تهران"، "مركز فرهنگي ميثاق" و "خانه آمريكاي لاتين" كه برگزاركنندگان اين همايش بودند، علاوه بر تبليغات گسترده براي همايش "چ مثل چمران" كه هدف نوعي شبيه‌سازي بين ارنستو چه‌گوارا و مصطفي چمران برگزار مي‌شد، نه تنها پيام شخص "محمود احمدي نژاد" را براي اين همايش گرفتند، بلكه دو فرزند "ارنستو چه‌گوارا" يعني كاميلو، پسر وي و آليدا، دختر وي را نيز به اين همايش كشاندند تا در نهايت "حاج سعيد قاسمي" كه به عنوان يكي از رهبران گروه‌هاي "استشهادي" در ايران شناخته مي‌شود، بگويد: "اگر امروز "مرحوم چه"! زنده بود حتما مانند چمران به لبنان مي‌رفت در کنار حزب الله مي‌جنگيد." اگرچه وي توجه نكرد كه مصطفي چمران با جنبش امل همكاري داشت، نه حزب الله!
سايت "آواي دانشگاه" گزارش مبسوطي را از ماوقع همايش "چ مثل چمران؛ بزرگداشت مبارزان جهان وطني" منتشر کرده است. به نوشته اين سايت، سعيد قاسمي در سخنان خود با استناد به كتابي كه در دستش بود، از اعتقادات مذهبي و وجود ايمان به خدا و مسيح در چه‌گوارا خبر داد و در حالي كه دختر و پسر چه‌گوارا را با عنوان "خواهر" و "برادر" خطاب مي‌كرد، ادعا كرد: "مردم کوبا، نه فيدل و نه چه‌گوارا، هيچ‌کدام سوسياليست و کمونيست نبوده‌اند و اين را بارها فيدل اذعان کرده است كه او و چه‌گوارا و مردم کوبا از شوروي سوسياليستي به خاطر همه عملکردهايش تنفر داشته‌اند."
اما اين سخنران و ديگر برگزاركنندگان اين برنامه از لحظه‌اي كه "آليدا چه‌گوارا" سخنان خود را پشت تريبون سالن "شهيد چمران" دانشكده فني دانشگاه تهران آغاز كرد، فهميدند كه چه اشتباه بزرگي كرده‌اند. چرا كه فرزند مبارز چپ آمريكاي لاتين كه قرار بود به راه راست هدايت شود و به خدا و پيامبر اعتقاد پيدا كند، سخنان خود را "با نام مردم كوبا" آغاز كرد و سپس بلافاصله گفت: "ما ملتي سوسياليست هستيم."
جملات بعدي فرزند چه‌گوارا، گويي پاسخي به تمام اقدامات دو ساله احمدي نژاد و حاميانش در جهت استفاده ابزاري از چپ‌هاي آمريكاي لاتين بود: "ما ممکن است اهداف مشترکي با هم بيابيم ،اگر چه تفاوت فرهنگي داشته باشيم. ملت کوبا با انديشه هاي سوسياليستي آبديده شده، ما در کنار مردم آنگولا جنگيديم و يک ميليون کوبائي در آنجا جنگيدند. مردم کوبا همواره از کمک هاي شوروي قدرداني مي کنند و اين مساله‌اي که در مورد اختلاف گفته مي‌شود هيچ گاه به اين شکل وجود نداشته است!"
وي سپس سرش را به سمت رهبر استشهاديون ايراني برگرداند و با لحني تاكيدآميز به وي گفت: "لطفا هميشه سعي کنيد انديشه‌هاي چه را از روي کتاب‌هاي اصلي پيدا کنيد و مطالعه کنيد. اگر واقعا آن مطالبي که شما خوانديد از کتابي به قلم پدرم ارنستو چه گوارا است پس مطمئنا ترجمه ي آن اشتباه است." اشاره فرزند چه‌گوارا به کتابي بود که سعيد قاسمي از آن روخواني کرده و نتيجه گرفته بود كه چه‌گوارا مذهبي بوده و به خدا و مسيح اعتقاد داشته است.
به نوشته "آواي دانشگاه"، آليدا چه‌گوارا سپس در ميان كف زدن دانشجويان گفت: "پدر من هرگز از خدا صحبت نکرد! او هيچ گاه با خدا ملاقات نکرد! پدر من مي دانست حقيقت مطلقي در کار نيست، کدام حقيقت مطلق؟ او اطمينان داشت ذهن انسان بر اساس تجربه مي تواند ظرفيت آموختن بي نهايت داشته باشد. او وقتي که يک شب با يک زوج سرخ پوست کمونيست گفت‌وگو مي‌کند، مي فهمد او نيز يک کمونيست است. پس پدر من مطمئنا کمونيست بود."
وي در ادامه از مکزيک و آشنايي "چه" با فيدل گفت و اينکه "آنجا چه گوارا زنداني مي شود و مدتي بعد همه آزاد مي‌شوند به جز چه گوارا. مي‌دانيد چرا پدر من آزاد نشد؟ مي‌دانيد چرا؟ من به شما مي گويم چرا؛ چون او صراحتاً گفته بود من کمونيست هستم و فيدل آنقدر آنجا ماند تا چه‌گوارا آزاد شود و از آنجا ارتباط عميق آنها شکل گرفت. در آنجا در مکزيک فيدل کاسترو بي‌شک يک مارکسيست- لنينيست بود و چه‌گوارا هم مارکسيسم- لنينيسم را پذيرفته بود. شما از کدام خدا و پيغمبر حرف مي زنيد؟ چه گوارا فقط يک پيامبر را ملاقات کرد و قبول داشت و آن هم فيدل بود!"
اين سخنان همچون آب سردي بود بر حرارت بسيجيان برگزاركننده برنامه و حاج سعيد قاسمي كه از شرم سرش را به زير افكنده بود، و نيز مايه بي‌قراري "مهدي چمران" رئيس شوراي شهر تهران كه ديگر سخنران اين برنامه بود.
اين شد كه فرداي آن روز، بسياري از فعالان دانشجويي به انتقاد از برگزاركنندگان همايش كه كسي جز اعضاي بسيج دانشجويي و حاميان جوان احمدي نژاد نبودند، پرداختند. دبير انجمن اسلامي دانشجويان گفت: "نبايد تريبون را به دست مدافعان انديشه‌هاي ماركسيستي و الحادي داد" و دبير جامعه اسلامي دانشجويان نيز گفت: "عمده حاضران در همايش «چ مثل چمران» با تفكرات كمونيستي مشكل داشتند." و علاوه بر اينها حتي محمد خوش چهره، نماينده اصولگراي مجلس هفتم هم از برگزاري اين برنامه انتقاد كرد.
اما جالب‌تر از همه اظهارنظر مسئول بسيج دانشجويي دانشگاه شاهد بود كه مي‌گفت: "اين موضوع قابل تقدير است كه به عنوان شخصيت انقلابي از چه گوارا تجليل شود. اما شهيد چمران يك مسلمان انقلابي و شيعه و چه‌گوارا فردي با عقايد كاملا مادي وغيرالهي بوده است. تنها نقطه مشترك آنها، داشتن روحيه مبارزه با ظلم است اما مقايسه اين دو در ساير جهات جفا به شهيد بزرگوار ايران خواهد بود. ما براي دوستي با خود شرايط ديگري غير از ضدآمريكايي بودن، از جمله دوستي با خدا هم داريم!"

Tuesday, September 25, 2007






نظرات
نوشته شده در تاريخ سوم مهر ۱۳۸۶ برابر با بيست و پنجم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 14:38:17 توسط جلال
مىخواهيد بدانيد نتيجه حمله احتمالي آمريكا به ايران چه خواهد بود ؟ به عراق نگاه كنيد.
نوشته شده در تاريخ سوم مهر ۱۳۸۶ برابر با بيست و پنجم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 14:05:02 توسط فرهاد و همسرش
کسانیکه در خارج از ایران هستند برای ما ملت دربند این رژیم خون آشام نسخه نپیچند زجرو شکنجه وگرانی و بدبختی اش را ما در ایران می کشیم شما فرمان می دهید آمریکا چه کاری بکند چه کاری نکند شما اگر خایه داشتید در ایران می ماندید مبارزه می کردید چرا به هر دلیلی از ایران فرار کردید حالا هم که رفتید پرچم بدست می گیریر که برای ما مردم ایران چه کار بکنند چه کار نکنند . چه نیرویی می تواند این رژیم خون آشام را سرنگون کند چقدر مبارزه مصالحت امیز کنیم چقدر کشته و زندانی بدهیم تا چند سال ؟؟ بچه های ما در اینجا دارند می میرند دارند پرپر می شوند شما در آمریکا و اروپا شاخ وشونه واسه آمریکا و اروپا می کشید که کاری به کار جمهوری اسلامی نداشته باشند ؟ تحریم نکنند جنگ نکنند پس چه کار کنند ؟؟؟ بشینند جمهوری اسلامی را تماشا کنند که باز جنل یت کند یک ذره خجالت بکشید ما که دست مان خالی است نه اسلحه داریم نه توپ و تانک 29 سال داریم کشته می دهیم دیگر بس است به هر وسیله ای که هست این رژیم باید برود باید برود

یک کلمه: ماهواره
خبرگزاري انتخاب : الف.نوازنده

۲ مهر ماه ۱۳۸۶ ساعت : ۲۰ , ۱۸ خبرگزاري انتخاب :
ماهواره: یک وسیله ارتباط دیداری نوشتاری که از طریق آن دشمنان قصد نابودی كشور را دارند ولی ما از طریق همان وسیله قصد نجات بشریت را داریم. یک وسیله الکترونیکی که با ارسال امواج تصاویر مستهجن را از همه جای جهان به ایران می فرستند و تصاویر آگاهی بخش را از ایران به همه جای جهان ارسال می کنند. این وسیله با یک بشقاب بزرگ پر از مواد فاسد کننده، مقداری سیم خطرناک، یک دریافت کننده منحط و یک کنترلر فاسد معلوم الحال کار می کند. کاربرد در جمله: « رئیس جمهور در آمریکا گفت، ماهواره به آن شکل در ایران ممنوع نیست، می توانید آن را در خیابان ببینید.»
اشکال ممنوعیت ماهواره: پلیس ماهواره را جمع می کند( روش عادی)، پلیس ماهواره را جمع می کند و مردم دوباره آن را می گذارند و پلیس دوباره آن را جمع می کند( ادامه روش عادی)، مردم خودشان ماهواره را جمع می کنند و تحویل پلیس می دهند( روش تحت فشار)، پلیس هم ماهواره ها را جمع می کند و هم مردم را جریمه می کند( روش تحت فشار زیاد)، پلیس در هر حال ماهواره را جمع می کند( روش نهایی)
چرا ماهواره به آن شکل ممنوع نیست؟ چون ممنوع است، ولی مردم پررو هستند.( فرهنگ ایرانشناسی نوین) چون قانونا ممنوع است، ولی مردم غیرقانونی زندگی می کنند( فرهنگ اصطلاحات حقوقی) چون از نظر پلیس ممنوع است و از نظر مردم ممنوع نیست( فرهنگ اصطلاحات کوچه) چون در تهران ممنوع است، ولی در نیویورک به آن صورت ممنوع نیست( فرهنگ اصطلاحات دیپلماتیک)
ممنوع: «چیزی که قانونا منع شده است.»، به آن شکل آزاد است: « ممنوع است» در خیابان می توانید ببینید: « یک روش استدلالی سقراطی که در آن سقراط برای اثبات یک موضوع شاگردانش را مجبور می کرد تا 10 هزار کیلومتر راه بروند تا حقیقت را کشف کنند.»
تاریخ ماهواره در ایران: ماهواره در عصر سامانیان که همه فکر می کردند دارند به سروسامانی می رسند، وارد ایران شد و بطور غیرقانونی همه از آن استفاده می کردند.( تاریخ عصر کارگزاران سامانی)، در عصر خاتمیان بشدت ممنوع بود، اما همه بشدت از آن استفاده می کردند.( تاریخ دنیای معاصر) در دوره اشکانیان کاملا ممنوع شد و مردم در حالی که بخاطر مشکلات مختلف گریه می کردند از آن استفاده می کردند.( تاریخ پسامدرن)
شاعر درباره ماهواره گفته است
ای که دیش مرا تو بردی دوش
وین ریسیور از آن شده خاموش
گوئیا گفته اند در نیویورک
ما مجازیم و هست، گویم کوش؟
نظرات كاربران :
مصاحبه در تهران انجام شده بود نه نیویورک !amir

Saturday, September 15, 2007

شيراز- خبرنگار كيهان: سازه ضريح متبرك امامين عسكريين كه در استان فارس در حال ساخت و آماده سازي است در صحن مطهر بارگاه ملكوتي حضرت احمدبن موسي شيراز رونمايي شد.در اين مراسم معنوي انبوه شهروندان شيرازي، زوار حضرت احمدبن موسي و هنرمندان استان فارس حضور داشتند.طي شش ماه گذشته كار ساخت سازه ضريح متبرك امامين عسكريين در فارس انجام شده و اين ضريح براي طلا و نقره كاري به سمت شهرستان فسا انتقال داده شد. اين ضريح 5/1 سال ديگر و پس از طلا و نقره كاري به سامرا منتقل مي شود.هزينه ساخت اين ضريح كه بيش از 6 متر طول دارد چهارميليارد تومان است كه توسط اهالي استان فارس تامين مي شود.

کد خبر: 43291 تاريخ خبر: بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷
اظهار نظر و بحث در مورد اين خبر. [نظرات شما در مدت کوتاهی پس از دریافت به نظر دیگر خوانندگان سايت می رسد.] ديگر دليلی برای به فارسی ننوشتن وجود ندارد! اگر فونت فارسی در کامپيوتر خود نصب نکرده ايد، اينجا را کليک کنيد و به فارسی بنويسيد.مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين به ديگران باشد درج نميشوند. نام: نظرات شما:
نظرات
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 20:15:01 توسط آرمان از سوئیس
به عنوان یک ایرانی از شنیدن خبر خجالت کشیدم.وای برما وای برما...دیگه هیچ انتظاری از این ملت نباید داشت.دین تولید فقر میکند و فقر تولید دین.باید خیلی زحمت بکشیم تا ایران را نجات دهیم.اگه بدانید در این ماه نامبارک چه پولهائی این آخوندا به جیب می زنند.
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 19:59:43 توسط ایرانی
بعید میدونم عمر رژیم 5/1 سال دیگر برای نصب این گنبد دوام بیاورد.
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 17:08:38 توسط آخوند مرتد
دوست محترم بابک من ترجمه قران توسط مکارم شيرازی را خواندم ولی همش 2 دقيقه طول کشيد!ول چرا؟او در سوه بروج شماره 5 مي نويسد"[انسان بايد بنگرد که از چه چيز آفريده شده؟از يک آب جهنده آفريده شده.آبيکه ازپشت واز سينه ها خارج می شود.مسلماٌ خدا ميتواند او را باز گرداند]." خوب خودت حساب کن اينکه اين چرنديات را به خورد مردم می دهد ,کسی ديگر حال قران خواندن نه دارد.در ضمن انگاربرای ما ملت نوشته شده .بگو ملت خواهان کار و نان هستند نه بدبختی وخرافات.
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 15:47:14 توسط REZA
تو را به خدا ببينيد چطور اموال مردم بيچاره را حيف و ميل مكنند و مردم خام را سر كار گذاشتند ٠ خامنه اى شرم كن كمى وژدان داشته باش تو و باقى آخوندها بايد جوابگوى اين مردم محروم و با شرف باشيد به زودى اين مردم حقشان را از شما دزدها و پليد فريبكار خواهند گرفت٠زنده باد حكومت مردمى
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 15:23:06 توسط امام زمان
اينقدر خرجهاي بيهوده براي اين قبرها نكنيد
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 15:03:25 توسط .............فاطمه
جالبه كه هيچ تلاشي جهت كم كردن و كاستن از فقر و فحشا و اعتياد نميشود ولي هر هزينه اي رو جهت هر جايي كه مربوط به ايران نميشه رو انجام ميدن ......نمدونم تا كي ماها بايد به مرده پرستي و خرافات ادامه بديم
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 14:37:50 توسط Peymaan
اين نوسازى اين جاها را به بزرگترين توالتهاى همگانى در دنيا تبديل خواهد كرد !
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 14:30:03 توسط بهرام
بيجاره مردم ايران كه نان شب شان را به زور درمي آورند و اين همه پول مردم بيگناه ايران بايد خرج قبرستان هايي شود ه اصلان معلوم نيست كي بودن و چي بودن و چه سودي براي آدميت داشتند و دارند و بعد هم انگشتان بدبختي را قطع ميكنند كه اموالش را به غارت ميبرند و خرج مردگان بي نام و نشان ١٤٠٠ ميكنند دولت دزد و فاسد جمهوري اسلام ناب محمدي هر كاري كه بتواند براي نابودي ايران و ايراني انجام ميدهد. ننگ ابديت به بنيان گزان حكومت اسلام ناب محمدي در ايران
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 14:23:16 توسط iRONIC
ايشالا...! ايشالا كه همه مومنين و مسلمين يك دستشون به آفتابه و يك دستشون به ضري برسد! ايشالا... ما كه بخيل نيستيم
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 14:18:56 توسط اخوندک
اين يکی ديگرامام از کجاآمد؟نکنه فاميل جمکراني؟ فقط شاه توانست از زادو ولد اينها جلوگيری کند.البته ملت بايد منتظر امامان ديگری بااين شکمی که آخوندها دارند باشند.
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 14:09:46 توسط بابك (از ايران)
چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است . مردم دارند از گشنگي تلف مي شوند، دزدان خرجهاي الكي مي كنند و بيت المال را چپاول مي كنند
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 12:41:11 توسط علي از لندن
اين اهالي اگر عقل داشتن اين مپلغ را هز ينه ساخت دانشگاه و بيمارستان ميكردند ....انوقت يك عده خوش خيال در فكر انقلاب مخملي هستند ....خرافات مايه بدبختي ما بوده و راه درازي تا دمو كراسي در پيش است.......
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 11:53:44 توسط بابک جان
یکی فامیلی دارم که 25 سال سن دارد بیشتر اوقات وقتی از اوضاع و احوالشون میپرسیم میگویند که همه چیز خوب است اما فلانی (شوهرش) در میهمانیها مشروب زیاد میخورد و بعد بد اخلاق میشود و بعد از میهمانی تا چند روز در خانه بین آنها مشکل بوچود میآید. دیروز وقتی با او صحبت میکردم میگفت که هم خودش و هم شوهرش روزه گرفته اند به محض شنیدن این جمله بسیار غمگین شدم چرا که میدانم که این دو از دین فقط این ادا و اصول روزه گرفتن را بلد هستند و دیگر هیچ. مشکل ملت ما بسیار عمیق تر از آن است که ما حس میکنیم, ملتی که الکی دیندار است براحتی مورد سو استفاده آخوند قرار میگیره, شما فکر میکنید چند نفر از اشنایان شما تا به حال کتاب قرآن را با دقت یا بی دقت از اول تا به آخر به زبان فارسی مطالعه کرده است؟ خواهش میکنم از پیک ایران که این سوال مرا برای مدتی در محلی قرار دهد تا مردم پاسخ خویش را به این سوال بدهند و ما بدانیم که کشور مسلمان ایران چه جور مسلمانانی دارد؟ لطف کنید به درصد پاسخ دهید. بطور مثال از هر 100 نفر اگر 1 نفر مطالعه کرده باشند میشود 1 درصد. پاسخ وجدانی من 0 صفر درصد است.
نوشته شده در تاريخ بيست و چهارم شهريور ۱۳۸۶ برابر با پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۷ ساعت 11:44:18 توسط B.A
ادم ياد دوران بت پرستي ميفته با اون بتهايي كه با طلا و جواهر مزين ميشدند٠

Thursday, September 13, 2007

خبرگزاري انتخاب : الف.نوازنده: ستون طنز کیهان: یک نوشته کوتاه که در آن دو نفر که مثل هم فکر می کنند، به یک فرد یا کشور یا موضوع داخلی یا خارجی فحش می دهند و در پایان یکی از آنها یک جوک قدیمی و بی ربط را می گوید. واژه های ویژه ستون طنز کیهان: گاو، گوساله، حیوان، بی شعور، آروغ، خائن، جاسوس، ضدانقلاب.
۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۶ ساعت : ۲۷ , ۱۱ خبرگزاري انتخاب :
کیهان: جهان. دنیا. کائنات. فضایی بیرون از جو کره زمین و هرچیزی که در آنجاست. محلی که نیمه پنهان موجودات در آنجا کشف می شود. مکانی توخالی و عظیم که در آن حرکت ناگهانی سنگ های آسمانی و برخورد آنها با موجودات صورت می گیرد. یکی از قدیمی ترین و اسرارآمیز ترین چیزهای پیش پاافتاده که هر روز مجبوریم به آن نگاه کنیم. نام یک روزنامه که در گذشته تیراژ بالایی داشت و مردم آن را می خواندند. کاربرد عادی در جمله: « کیهان اتهام زد.» کاربرد غیرمعمول در جمله: « امروز با علاقه کیهان خریدم» کاربرد غلط در جمله: « کیهان امروز به کسی فحش نداد.»
کیهانی: این واژه در مورد گروههای سنی مختلف معانی مختلف می دهد. کیهانی( بالای 70 سال): گرفتار همیشگی. کیهانی( بین 50 تا 70 سال): کسی که موفق شده است بالاخره زندگی خودش را نجات دهد. کیهانی( بین 40 تا 55 سال): کسی که در فضا سیر می کند و دنبال نیمه پنهان مردم می گردد. کیهانی( بین 20 تا 40 سال): جوانی که تصمیم گرفته است قطعا موفق شود و به همین دلیل به سوی دیگران سنگ پرت می کند.
کیهان نورد: کسی که در فضا و در آسمان زندگی می کند و از آنجا به مردم نگاه می کند. کیهانزایی: یک نظریه در فیزیک که مطابق آن کسانی که برخورد فیزیکی می کنند احتمالا بچه های شان ممکن است برخورد فیزیکی نکنند. کیهان نوردی: کسی که تجربه روزهای وحشت را در هنگام انجام وظیفه دارد. کیهان شناسی: یک روش شناسایی که در کیهان انجام می شود و در آن به مسائل جالب زندگی شخصی افراد پرداخته می شود.
صفحه اول: محلی که یک فحش با حروف بزرگ در آن چاپ شده است. صفحه دوم: محل فحاشی به دیگران. صفحه خارجی: محل فحاشی به کسانی که بیرون ایران زندگی می کنند. صفحه اقتصادی: محل فحش دادن به پولدارها. صفحه گزارش: محلی که در آن در مورد دیگران بصورت گزارش فحش داده می شود. صفحه شهرستانها: محل فحاشی به کسانی که بیرون از تهران زندگی می کنند. صفحه حوادث: محلی که گزارش حوادث ناشی از دیدن ماهواره ها در آن چاپ می شود. صفحه پاورقی: محلی که بصورت دنباله دار به دیگران اتهام زده می شود. خبرهای ویژه: محل توضیح دادن و تهدید کردن کسانی که تا هفته آینده دستگیر می شوند. کیهان و خوانندگان: ستونی که در آن مقالات کوتاه و متنوعی به اسم افرادی به نام های کاظمی و حسینی و احمدی و یک کارمند و تجرد به چاپ رسیده و در آن بصورت فشرده به دیگران فحش داده می شود.
ستون طنز کیهان: یک نوشته کوتاه که در آن دو نفر که مثل هم فکر می کنند، به یک فرد یا کشور یا موضوع داخلی یا خارجی فحش می دهند و در پایان یکی از آنها یک جوک قدیمی و بی ربط را می گوید. واژه های ویژه ستون طنز کیهان: گاو، گوساله، حیوان، بی شعور، آروغ، خائن، جاسوس، ضدانقلاب.
حکایات و امثال: « هر کس از هرجا رونده است، لابد کیهان خونده است.»، « وای به وقتی که چاروادار راهدار بشه.»، « مرده رو که رو بدی، می ره کیهان برات مقاله می نویسه.»، « مار خورده، افعی شده، حالا جای هر دو تاش کار می کنه. »، « به لقمان گفتن ادب از کی آموختی؟ گفت: کیهان»، « این قدر شجاعه، گوساله بسته رو کتک می زنه»، « بالاخره گذر نویسنده به کیهان می افته.»، « این شتری یه که در خونه هر نویسنده ای می خوابه»، « کفشات جفت، حرفات مفت.»، « کاه رو تو چشم چپ می بینه، کوه رو تو چشم راست نمی بینه»، « نقد کیهان نه از ره کین است، اقتضای وظیفه اش این است.»، « قلم دست دوسته، که با همه دشمنه»
شاعر در مورد کیهان گفته است
دو بیتی
کارفرمای اصل و فرع توئی
با زبانی به بیست ذرع توئی
در تمام جهان و در کیهان
گوئیا که مدار شرع توئی
نظرات كاربران :
با سلامكيهان پيشتاز و با اعتبارترين روزنامه ايران كه بيشترين برچسب ها و تهمت ها را تاكنون عليه آن انجام داده اند .....كيهان نوك تيز مقابله با دشمنان انقلاب و اسلام بوده و خواهد بوداز اختلاف نظر ها و درگيري هاي لفظي بين بعضي ها و مديريت كيهان بگذريم ....مخلصان و متخصصان متعهد زيادي سنگر دار مسائل خبري در كيهان بوده و هستنداز قديم گفته اند برادران جنگ كنند ابلهان باورواين مثال در مورد اختلاف نظر ها مابين نشريات ايران زمين صدق داردترابی
با سلام !اين روزنامه كاملا مغرضانه عمل مي كند, اگر بايك حجت الاسلام خوب باشد آيت الله مي شود و اگر با يك آيت الله چپ افتد حجت الاسلام مي شود.
کیف کردم دمت هم گرم محمدحسین سلطانعلی
قلم طلايي رو بايد به تو داد . آفرينمحمد
همه سر و ته يك كرباس هستيد. ناهید
نوازنده عزیز شروع مجدد کارهای قشنگت رو بعد از یک غیبت صغری تبریک میگویم > شروع خوبی داشتی متشکرمحسنی
اگه به هر يك از برگه هاي كيهان يك اسكناس هزارتوماني منگنه كنند تيراژش ميليوني ميشود!!
« به لقمان گفتن ادب از کی آموختی؟ گفت: کیهان»،« نقد کیهان نه از ره کین است، اقتضای وظیفه اش این است.»با اين دوتا خيلي حال كردم :) دمت گرم زدي تو خال . وسطه وسط. غش غش
مدتها بود این قدر خنک نشده بودم. دمتون گرم.مسعود
نوازنده گرام کجا بودی که این ابو کوروش در غیبت شما چند تا ساز را کوک کرد و ما هم بدیشان خیر مقدم گفتیم فکر کنم تیم تان یواش یواش دار جور میشه . شما بنوازی و ابو کوروش هم بتصویر . نکنه قراره صدا و سیما بزنید !؟ باری تکلیف کاغذ سیاه کرد ن های کیهان که بر همگان روشن و واضح است . سعدی در باره یک چیز دیگری گفته بود چه حرام زاده مردمانی سگ را گشوده و سنگ را بسته اند بنازم به مرحوم سعدی که چه گفته هر وقت بخوانی اشعارش را نمونه عینی آنرا سریع میتوانی پیدا کنی ؟!!!!! جعفر
تکراری است.چند دفعه کیهان؟
خیلی قشنگ بود. آفرین...
خيلي با حال بود ولي يادتون رفت بنويسيد كه هر كس مثل من كه در سويس زندگي ميكنه وقتي روي اينتر نت صفحه حوادث كيهان را ميخونه بي اختيار از امنيت موجود در ايران در برابر سويس شگفت زده ميشه چون در ايران خوشبختانه طبق نوشته كيهان روزانه فقط حوادث خلاصه ميشه به قاجاق جند صد ليتر گازوييل و برخورد ملايم دو موتور سيكلت و جند درخواست طلاق...موفق باشند.احمد.ج.و
مدتي بود كه از شما خبري نبود و ما هم در خماري,جشمم بجمال طنز زيبا و پر معني شما روشن شد.سپاس بيكران از زحمت كشيدن شما براي آگاه ساختن وشاد كردن مردم در اين زمان بيحرمت به قلم و قلمزن.پروردگار و مردم آگاه ايران پناه شما باد.رضا
صد آفرین
با سلام،واقعا عالی بود. دستت درد نکند و حرف دل خیلی ها را شما زدید مواظب خودت باش که کیهان شناسان تورا موردکیهان شناسائی قرار ندهندچون اگر شد ما گفته باشیم بخدا تا قبر آ آ آ ....یا علی

Sunday, September 09, 2007

بازيابی قهرمانی، تئوری تکثير چهره ها
بازيابی قهرمانی، تئوری تکثير چهره ها ....
شهروندامروز:مقوله «قهرمان» را ابتدا بايد در يک بافت وزمينه جامعه‌شناختی مورد ملاحظه قرارداد. به عبارت ديگر گمان می کنم برای حصول درکی بنيادی‌تر از موضوع بايسته است ابتدا تکليف نسبت اصالت فرد و اصالت جمع را روشن سازيم و شالوده نظری خويش را بر آن بنياد کنيم. اگر بپذيريم که ريشه مسئله قهرمان در نسبت مقوله جمع و فرد است آنگاه می توان گفت قهرمان، يکی از جلوه‌های فردگرايی افراطی يا شخص‌گرايی و نفی قهرمان برخاسته از نوعی جمع‌گرايی افراطی است لذا مطلوب‌تر آن است که نخست جايگاه‌ فرد و جمع و نسبت آنها با همديگرو مدل‌های آن روشن‌شود. در اينجا قصد ورود به مباحث گسترده جامعه شناسان و فيلسوفان علوم اجتماعی در باب اصالت جمع و اصالت فرد را نداريم و تنها به بيان اين نکته بسنده می‌کنيم که ما بطور کلی با سه مدل روبرو هستيم ۱- فردگرايی مطلق ۲- جمع‌گرايی مطلق ۳- جمع‌گرايی متشکل از افراد حقيقی. فردگرايی ،جمع گرايی و شخص گرايی از مفاهيم کلاسيک وبنيادين در علوم اجتماعی است وما با فرض آشنايی خواننده با اين مفاهيم از ورود به آن صرفنظر کرده و فعلا مانند برخی از صاحبنظران علوم اجتماعی دو مقوله فردگرايی و شخص گرايی را مترادف فرض کرده وبرآنيم که قهرمان برآمده از مدل سوم را ممدوح و قهرمان برآمده از دو مدل نخست را واجد زيانمندی بدانيم. در مدل نخست شخصيت‌ها هستند که تاريخ را می سازند و جمع دنباله رو آنان است. جمع‌ها همچون صفرهايی هستند که از چند تن تا ميليون‌ها نفر برآيندش صفر است و شخصيت‌ها، نخبگان يا قهرمانان گويی همچون عدد يک هستند که وقتی کنار صفر ها قرار می‌گيرند آن را به عددی نيرومند تبديل می‌کنند.حکايت شده است که در جنگ های نادرشاه که توانست امپراطوری عثمانی را شکست دهد وهندوستان را فتح کند او به پيرمرد جنگجويی مواجه شد و پرسيد هنگامی که محمود افغان با لشگری کوچک به ايران حمله کرد وامپراطوری صفويه را سرنگون کرد او کجا بوده است.جنگجو جواب داد آن زمان هم بودم اما نادر نبود.در عصر جنگ سرد که عصر انقلابات بود تلقی از رهبری فرهمند در جنبش‌های اجتماعی همينگونه بود و حتی تئوری امامت را با همين رويکرد تبيين می‌کردند زيرا در تفکر سنتی مذهبی گفته می‌شد که اگر مسلم ،ولايت نداشته باشد همه اعمالش هبط می‌شود.امت و امامت نيز به چوپان وگله تشبيه می شد. در مدل دوم، افراد حتی در عالی‌ترين نمونه خود چيزی جز قطعه و پيچ و مهره‌ای از پيکره اجتماع نيستند و شخصيت‌ها محصول کارخانه اجتماع‌اند. اگر رهبرانی ظهور می‌کنند که جامعه‌ای را به تباهی می کشانند به مصداق از کوزه همان برون تراود که در اوست، آنها برآيند ظرفيت های موجودند .از اينرو بيش و پيش از آنکه پيکان نقد و شماتت را متوجه آنان سازيم بايد متوجه جامعه کنيم. سخن معروف پيامبر اسلام که می‌ فرمايد«کماتکونوا يولی عليکم» (شما هرگونه باشيد همانگونه بر شما حکومت می شود)را دليلی بر همين نظريه می دانند که در لسان عامه به ضرب المثل «خلايق آنچه لايق» تعبير شده است و يا می‌گويند هر ملتی لايق همان حکومتی است که دارد. در هر دو رويکرد عناصر نيرومندی از حقيقت وجود دارد و اينکه انديشمندان فراوانی متمايل به يکی از اين دو نظريه بوده اند،حاکی از قوت‌ها و حقايق نهفته در هر کدام است که بسته به شرايط زيست فردی و اجتماعی انديشمندان يکی از آنها در انديشه‌شان برجسته تر شده است. اما برای مدل سوم ابتدا مفروضاتی را در نظر می‌گيريم . اينکه همه انسان‌ها مانند هم نيستند يک واقيعت غير قابل انکار است. اينکه روحيات آنها يکسان نيست و به قول ايتاليايی‌ها شجاعت، ذاتی است و اکتسابی نيست، اينکه انسان‌ها از نظر توانايی‌های ذهنی و عملی همسان نيستند، اينکه برخی کم کار و برخی پرکارند،همه اين گزاره ها اموری بديهی و واقعياتی پذيرفته شده ‌اند. به دلايل اين تفاوت‌ها که يا ژنتيکی و موروثی‌اند يا اکتسابی و تربيتی و فرهنگی و تاريخی کاری نداريم . اين تفاوت هر دليلی که داشته باشند وجود دارند. در نتيجه،طبيعی است که افرادی سرآمد می‌شوند و برمی‌آيند و افرادی فرو دست می شوند و اين عين عدالت است. اگر مفروضات و معادله پيش گفته را نفی کنيم ومنزلت ها را يکسان بينگاريم،سرآمدان را نيز فرودست ساخته ايم ودر نتيجه جامعه ازپويايی باز می‌ايستد زيرا موتور حرکت جامعه همان خواص و همان تفاوت‌ها هستند. اين نکته غير از مسئله حقوق است يعنی از اين تفاوت‌ها و وجود طبيعی سرآمدان و فرودستان نمی توان نتايج حقوقی گرفت. به عبارت ديگر قهرمان و غير قهرمان، زمامدار و شهروند، نابغه و کودن،عالم و عامی و غيره از حقوق بشری ذاتی يکسانی برخوردارند و حقوق اکتسابی، تابع تفاوت‌های آنهاست نه حقوق ذاتی بشری‌شان،از اينرو نبايد به امتيازات و برتری‌های حقوقی اکتسابی افراد رشک برد. جمع به نحو حقيقی در استحاله کامل فرد تحقق نخواهد يافت و اگر تحقق يابد فاشيسم جمعی يا استبداد و خشونت جمعی خواهدبود و ناپايدار و ناپويا. جمع حقيقی با افراد حقيقی و واجد هويت و شخصيت تشکيل خواهد شد.اين پندار که اقتضای کار جمعی وساختارمند غايب شدن فرد يا اشخاص کليدی است برخلاف تجربه بشری است زيرا در نگاه ساختارگرا و جوامع توسعه يافته وساختارمند همچنان اشخاص کليدی نقش تعيين کننده ای در افول يا صعود سازمان دارند اما حيات وممات سازمان منوط به فرد نيست وساختارها نهادينه شده اند. بنابراين جمع در صورتی که هويت افراد را پاس دارد و هر فرد به اندازه توان، تاثير وفضيلت هايش شناخته شود وجايگاه او انکار نگردد به صورت واقعی تر وعادلانه تری به وجود خواهد آمد و چون افراد با حفظ مرتبه و جايگاه واقعی خويش در آن حضور دارند، جمع پايدارتر خواهدشد. ترازو،ماداميکه ترازوست که سنگ يک کيلويی را يک کيلو نشان دهد نه کمتر،نه بيشتر و اگر جز اين باشد صلاحيت واقع نمايی خود را در توزين از دست خواهد داد و ديگر نمی توان آن را «ميزان» به شمار آورد. در کار جمعی مدل سوم نيز وزن افراد به اندازه نقش و شخصيت و ويژگی‌هايشان نمودار می‌شود و اگر جز اين باشد جمع حقيقی نخواهد بود. يکی از دلايل ناپايداری برخی جمع ها اين است که مرتبت افراد لحاظ نمی شود و افرادی که نبوغ، توانايی يا ابتکار افرون‌تری دارند کهتر ديده می‌شوند و افرادی که کهترند بر جمع به نحو افراطی تاکيد می‌کنند تا بدون اينکه به اندازه ديگران ابتکار، انرژی ، علاقه‌ و زمان صرف کرده باشند به عنوان عضوی از آن جمع از آن بهره‌مند شده و برآيند فضيلت‌های جمع را به خود نسبت دهند. لذا اين واقعيت، احساس ناعادلانه بودن و بيگاری دادن را در برخی افراد دامن زده و به ويژه افراد را به جدا شدن از جمع برای حفظ توانايی‌های شخصی خويش ترغيب می کند که محتمل است به نوعی«قهرمانی منفی» يا «شخص گرايی بی اعتنا به جمع» منجر شود. فقدان قدرت جذب توسط جمع و عدم رعايت عدالت ورزی در مناسبات جمعی می‌تواند از عوامل خاموشی قهرمانی‌های مثبت شود. فرض کنيد در بازی جمعی فوتبال و شطرنج و انواع بازی های جمعی، پديده قهرمانی حذف شود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ ممکن است «بازی بخاطر سرگرمی» در مقياس محدودی تداوم يابد اما فوتبال و شطرنج و تمام رشته‌ها و فنون ديگر با اين کيفيت وجود نخواهند داشت و چه بسا با حذف برنده و بازنده از بازی‌ها و مسابقات ، تمام آنها حذف و يا تبديل به کنش‌های فردی و سرگرم کننده شوند. عالم سياست و اجتماع و علم نيز همينگونه است. اگر فردی ايده يا دستگاهی (ساده يا پيچيده)را ابداع و اختراع کرد با ثبت اوليه اختراع،اين ايده يا دستگاه به نام او ثبت خواهدشد حتی اگر تا قرن‌ها در شمارگان ميليونی توليد شود و بسياری از مصرف کنندگان نيز مخترع آن را نشناسند اما حقوق معنوی مخترع محفوظ خواهد ماند همچنانکه در تمام جهان،کسی که نهادی را تاسيس می‌کند موسس ناميده می شود حتی اگر پس از آن هزاران انسان فعال و خلاق ديگر در اين سازمان نقش‌آفرينی کنند و آن را توسعه دهند. اگر جز اين باشد و توليد کنندگان و ارتقاء دهندگان بعدی مخترع اوليه و کار او را به اين دليل که اگر ما توليد نمی‌کرديم اين کالا وجودنداشت نفی کنند غير عادلانه عمل کرده‌اند زيرا اگر آن جرقه افروخته نشده بود شعله‌های بعدی هم پديد نمی آمد. بنابراين رسم فطری جامعه بشری است که افراد و ابتکارات و امتيازات و توانايی‌هايی شخصی‌شان را انکار نمی‌ورزد. اين سخن که برخی نخبگان،خطاب به توده‌های مردم بگويند شما قهرمان واقعی هستيد از منظر احترام به جامعه و تکريم توده‌ها ارزشمنداست ولی اگر آن را به عنوان حقيقتی که نافی وجود قهرمان باشد مطرح کنند يا عوامفريبی است يا تنزه‌طلبی و يا فرار از مسئوليت ويا ترس از الزامات قهرمان شدن و هزينه‌های آن در موقعيت‌های دشوار است و چه بسا همان افراد در موقعيت‌های بدون ريسک،«قهرمانی» را بپذيرند. قهرمان يعنی کسی که بخاطر مزيت‌ها، ابتکارات يا نبوغ و توانايی‌ها و يا پشتکار يا ريسک کردن يا تلاش بيشتر يا تفکر بيشتر و يا تعهد افزون تر بر ديگران پيشی می‌گيرد. قهرمانی به اين معنا را چگونه می توان نفی کرد؟ اما هر يک از مزيت‌های فوق ممکن است در مسيری شرورانه و منفی و ضد اجتماعی و يا خودخواهانه تجلی کند که فرد را قهرمان‌شر می سازد و اگر آن مزيت‌ها در راهی سازنده، مفيد به حال اجتماع و دگرخواهانه مصروف شود ، قهرمان دوست‌داشتنی را می‌سازد اما ترجيح داده می‌شود اولی سمبل شر يا ضد قهرمان ناميده شود تا نگاهی منفی را بر واژه قهرمان بار نکند . شجاعت،شجاعت است و اگر در راهی ضد اجتماعی بکار رود موجب شرارت است و نکوهيده می شود و همان فرد با همان شجاعت اگر در مسير آرمانی که خيری برای ديگران دارد قرار گيرد ستوده می‌شود. آنچه می ماند کيفيت قهرمان‌سازی است. همانطوری که در بازار توليد هر کالايی، جنس تقلبی و مشابه‌سازی شده و يا کالای پر مشتری بخاطر تبليغات (نه کيفيت و اصالت) و يا بخاطر خالی بودن بازار از کالاهای ديگر مشاهده می‌شود، پديده قهرمان نيز ممکن است پيش از آنکه ناشی از توانايی‌ها و فضيلت ها باشد، مديون تبليغات، جريان سازی‌ها، فرصت‌های استثنايی پيش آمده برای افراد و بهره‌‌مندی به موقع از فرصت‌ها و يا متکی به قدرت و رسانه‌ها و به ويژه انحصاری بودن رسانه ها و از اين قبيل باشد. نکته ديگر اينکه نفس قهرمانی،مذموم نيست، اخلاقی بودن و اخلاقی نبودن است که ارزش قهرمانی را رقم می زند. قهرمانی که بخواهد اراده خود را به جمع تحميل کند، قهرمانی که بخواهد ديگران دنباله‌رو او شوند، قهرمانی که خود را قهرمان بداند(همان چيزی که در اخلاق «عُجْب»می خوانند)، قهرمانی که برای دست‌يابی به قهرمانی و برای اينکه بر ديگران پيشی بگيرد بخواهد راه پيشرفت ديگران را مسدود کند (حسد) در مقابل قهرمانی که بر پيشرفت ديگران رشک نمی‌برد و بجای اينکه ديگران را عقب نگه دارد تا خود پيشی بگيرد نه تنها مانع ديگران نيست که راه را برايشان هموار می‌کند و می‌کوشد خود را برای پيشی گرفتن ارتقاء دهد (غِبطه) ، قهرمانی که خود را تافته جدا بافته بداند، چنين قهرمانی ،کسی است که در جامه قهرمانی زيان‌های ناپيدا به بار می‌آورد و ترديد درباره ارزش قهرمان را به ثمر می نشاند. از اينجاست که چنين مسئله‌ای رخ می‌نمايد که آيا اصولا قهرمانی ممدوح است يا مذموم؟ برخی قهرمانان گرچه بسيار اخلاقی می‌نمايند اما غير اخلاقی عمل کردن شان آنها را به ضد قهرمان مبدل می‌‌کند. آن دسته از رهبران انقلابات که با شعار آزادی و عدالت و حقوق مردم زمام امور را به دست می‌گيرند اما پس از پيروزی، بخشی می‌نگرند و همگان به يکسان دربارگاه آنها راه نمی‌يابند به ضد قهرمان تبديل می شوند. اينجاست که تفاوت گاندی و لنين و مائو معلوم می شود.دانيل اورتگا از رهبران جوان انقلاب ساندينيست‌ها، قهرمانی اخلاقی است زيرا هنگامی که ربع قرن پيش در انتخابات نيکاراگونه رقيب او که آشکار ضد انقلابی و مورد حمايت دشمنان انقلاب بود در انتخاباتی آزاد تنها چند درصد آراء بيشتری کسب کرد اورتگا که نزديک به نيمی از آراء را در اختيار داشت و ارتش و دولت نيز در اختيارش بود به آسانی قدرت را تحويل داد و پايبندی خود را به دموکراسی و آراء مردم صادقانه نمايش داد. ربع قرن بعد اورتگا دوباره با فرايندی دموکراتيک بازگشت و همچنان قهرمان ماند. جامعه نياز به قهرمان دارد هنوز هم بدون وجود قهرمانان،جامعه حرکت نمی‌کند. با نفی قهرمان،جامعه را به انفعال فرا خوانده‌ايم.در عين حال اغراق در قهرمانی، جامعه را از خودجوشی باز می دارد. بنابراين تکثير قهرمان‌ها و تکثير چهره‌ها هم نياز جامعه را به قهرمان برآورده می‌سازد و هم از قهرمان گرايی فردی که ممکن است به سوی استبداد ميل کند مصون می دارد. تکثير چهره‌ها ونخبگان و نام‌های آشنای بيشتر برای جامعه، راهی است به سوی ساختن جامعه‌ای دموکراتيک و جامعه دموکراتيک نيز به تکثير بيشتر چهره‌ها و قهرمان‌ها می‌پردازد. يک قهرمان را می‌توان حذف و جامعه را بی سر کرد اما وقتی نام‌ها و نخبگان،فراوانی افزون‌تری يافتند جامعه بيشتر احساس قدرت می‌‌کند، پناه دارد و با وفور نخبگان، جامعه، خود قهرمان می شود. اين فرايند محتوم است ومخالفان دموکراسی نير ناخواسته در اين دام اند وبه آن دامن می زنند يا با بديل سازی ها و يا با بگير و ببندها. اگر بخواهيم با ادبيات مذهبی امروزين سخن بگوييم نتيجه گيری پيش گفته بيان ديگری از تئوری تعميم امامت است زيرا در منظومه انديشه اسلامی اصل بر حرمت تقليد است و اصل بر اين است که همگان مجتهد باشند نه مقلد اما اگر به هر دليلی، اجتهاد همگان ميسر نبود به عنوان ثانوی می توان از عالم ديگری تقليد کرد.در مدينه فاضله اسلامی هر کسی امام خويش و مجتهد است.بنابراين با نگاهی اصيل تربه آموزه های اسلامی نيز می توان تکرار کرد که با تکثير نخبگان و چهره ها،جامعه،خود بايد قهرمان شود.