ذکر احوال شیخنا اسدالله بادامچیان
خبرگزاري انتخاب : ●الف.نوازنده
۱۵ خرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت : ۰۶ , ۲۲
خبرگزاري انتخاب : آن شمشیر خدا، آن ملتمس دعا، آن صاحب کمالات مختلفه، آن عضو شریف موتلفه، آن کاتب رموز با قلم البیک، آن صاحب فنون پلتیک، آن آمده از بلاد ری، آن داننده سرنی، آن مصدق را بلاتصدیق، آن معاند قدیم مثلث بیق، آن وکیل بلا موکل، آن مخالف قومپانی توتال و شل، آن شاعر دواوین جدیده، آن دشمن سشوار و شوفاژ و هر نوع پدیده، آن قضانورد دوران شیخ محمد قاضی القضات، آن صاحب یازده قلم و هفت دوات، آن داننده اسرار عیان، آن شیخ خوش بیان، آن باقیمانده کیانیان، شیخنا و مولانا اسدالله بادامچیان، از اجله راست بود و کشنده مو از ماست بود.
نقل است چون از مادر بزاد به یک هو از چشم هرکس آنجا بود نهان شد و تا سی سال به عیان نامد. تا شاعری از اهل حقیقت بیامد که از اسرار همی خبر داد. ماجرا از وی بپرسیدند. شیخ به صوت داوودی همی خواند:
بیت
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمی آد
تا قیامت دل من گریه می خواد
و چون مادرش این بیت شنید به ده شبانروز از سوز دل گریست، تا حکما و شیوخ اهل حروفیه اجتماع کردندی و ابیات را به رموز ابجد جمع زدندی و یکی گفت: جمع اعداد صد و ده شود که از اسرار همی بود. شیخ دیگر چون این بشنید فی الفور موبایل از نیام برکشیده، داروغگان را به نمره 110 خبر بکرد و احوال ظاهر شیخ عیان کرد. پس داروغگان شیخ را در عمارت تیمی همی یافتند و تا به پنجاه رسید یا نهان بود یا به زندان.
از شیخنا کلمات مختلف در علوم جفر و اصطرلاب و هندسه و علم الرجال نقل است. وی چون ده ساله گشت، بگفت: « المصدق لایصدق بالخان»( ترجمه: مصدق خیلی خائن بود) و چون به بیست رسید گفت: « مصدق واقعا خائن بود.» و چون سی ساله گشته و بر مردمان ظاهر بشد، بگفت: « همانا مصدق واقعا خائن بود.» و چون به چهل سال رسید از اقطاب گشته به پیروان بگفت: « بالوالدی المصدق هو الخان»( ترجمه: جون مامانم اینا مصدق خائن بود.) و چون به پنجاه رسید پیروان را رها کرد و به بیابان رفته به شصت شبانروز روزه همی داشت و جز سنگ و خاک هیچ نخورد و دائم همی خواند: « مرگ بر مصدق» تا سواری بر اشتر همی گذشت و خبر بداد که مصدق سی سال است که همی وفات کرد. پس شیخ به شهر آمد و زنی بخواست و از آن پس دیگر هیچ نگفت.
نقل است چون به شصت سال برسید شبی خواب نما شده و پیری بر وی ظاهر شد. شیخنا بپرسید: یا شیخ! تو خضری؟ پیر بگفت: لا، شیخنا بگفت: تو حضرت یونسی که از شکم ماهی درآمد و برمن ظاهر شد؟ پیر بگفت: لا، شیخنا بگفت: تو حضرت داوودی که چنین صدایی نیکو داری؟ پیر بگفت: لا، و تا صد و بیست و چهار هزار پیامبر را سووال همی کرد و پیر بگفت: لا، پس شیخنا پرسید: بر من بگو که کیستی و چرا بر من ظاهر شدی و این اسرار چه بود؟ پیر بگفت: « انت الغابریل غارسیا مارکز و انا راوی الکبیر و کتب الرمان و الشعر نو ویت دیس تالنت»( ترجمه: و همانا من گابریل گارسیا مارکز می باشم و رمان نویس بوده و تو با این استعدادی که در خیالپردازی داری بیا و رمان رئالیسم جادوئی بنویس و این سیاست رو ول کن، پیر شدی دیگه حاجی!) و شیخ حبیب الله از عساگر و اقطاب نقل کرد که چون شیخ از خواب برخاست به ویلایی بشد و تا دو سال رجعت نکرد، مگر ده رمان و کتب شعرنو از وی خارج بشد، رضی الله عنه.
نقل است که چون عزرائیل بر وی ظاهر شد، در وی هیچ ترس نبود. فی الفور زنگ بزد و مشخصات عزرائیل به اخوان خفیه بداد و آنان بیامدند و وی را دست و پای ببستند و ببردند و دیگر عزرائیل بر وی ظاهر نشد و هنوز زنده است
--------------------------------------------------------------------------------
نظرات كاربران :
بهتر بود اضافه میکردی :
آن چیننده بادام
آن اتهام زننده به ملی گرایان از صبح تا شام
شیخنا اسدالله بادامچیان
Ali bood dastet dard nakone mesle hamishe ali navakhti.
Abolfazl
عالی بود الهی که همیشه پاینده باشی.
محمد
دمت گرم! بالاخره پيدا كردي كه استعدادت كجاست. وجداني حرف نداره. روي آدم سخت گير مشكل پسند بد عنق هميشه مخالفي مثل منم رو كم كردي!
مهدی.نیویورک
شیخنا چون بدید جمله آبها از آسیاب افتاده پس عزم صدارت امور مالیه کردندی . پس شیخنا همی در زمره اهل بازار بودندی هر چند به ظاهر بیزاری می کردندی ! نقل که این شیخنا آنقدر در رد گم کردن مهارت ورزیده بود که اغلب آدرس منزل خویش را نیز از طریق اولاد العسکر یافت می کردندی . پس عاقلی بدو گفت که ای شیخ چرا زیر و رو بازی کنی .. زمستان رفته است و برفی نیست ؟ شیخنا نگاهی بدو کرد چو نگه کردن عاقل اندر سفیه ...پس آن کرد همی می کند امروز و آن بازی همی ادامه دارد ...؟؟!!!
جعفر
عجیب است دوبیتی آخر نسرودی؟پس برسیاق گذشته برآن بیافزای:
اسد رفته که شمشیرش بسابه
علعسگرهم به بادامش نسازه
اسدگفته برو عسگر بترسان
به شیخ عسگر بگید با او بساجه
هانی
عالی بود. در مورد "حبیب الله عسگر اولادی مسلمان" هم یک قطعه مرحمت کنید.
علی
این یکی خیلی جالب بود
در مصاحبه اي -سال 1375- فرمدي كه قبل از انقلاب 9 كلاس بيشتر نخواندي اما در انتخابات مجلس پنجم دكتر شدي!
و از علايم دكتري او آنكه در تمامي نوشته هايش بعد از نقطه "و" استفاده كردي - كه نشانه تسلط و دانش بي حد بر نوشتار فارسي بودي- پس هرجا نوشته اي راستگرا با نام مستعار ديدي كه اين نشانه داشت و سواد نويسنده! از جاي جاي آن عيان بودي شك نكنيد كه نگارنده اسدالله خان هستي!
سیامک
توپ توپ بود!!!!!
اون اخوان خفيه شاهكار بود .
پرسون
vay cheghadr tou mahi, az khande mordam, toye in america man faghat to ro daram ke be labam khande biyare,
Azita_ NY
0 Comments:
Post a Comment
<< Home